دیشب زنگ زد به شوهرم گفت برای مغازه کناری درش ورق لازم دارم شوهرمم کلی ورق برداشت ک امروز بره بده بهش منم کار داشتم بیرون باهاش رفتم طبق عادت و معمولم دست خالی نرفتم یه شیشه ترشی که خودم درست کرده بودم و یه مثقال زغفرون بردم براش پدرشوهرم اصرار کرد برم داخل گفتم نه همین جا منتظر میمونم بعد با شوهرم رفت تو مغازه ک ورق هارو بزارن...مغازه کنارخونشونه چسبیده یعنی...مادرشوهرم اومد سلام کرد دادمش گفت چین گفتم ک ترشی و زعفرون...تشکر کرد یه دفعه گفت بیا داخل گفتم ممنون دیگه رفت داخل🤐خونشونم در به حاله...اینم بگم هیچ وقت ازاولی ک ازدواج کردم هیچ وعده غذایی خونشون نرفتم کلا هر ماه چند دفعه میرم جلو درشون بهشون یه چی میدم ترشی و وسایلی ک درست میکنم و خوراکی ان....من حساسم یا کارش اشتباه بود؟توقع داشتم بیرون وایسه کلا۲دقیقه میشد نه ک منو تو خیابون تنها بزاره و اینکه چه رفتاری داشته باشم احتمالا چند روز دیگه میبینمش