از اومدن امید یک هفته ای گذشته بود امتحانات خرداد شروع شده بود ولی از امیر علی هیچ خبری نبود.
خودم گوشی نداشتم با گوشی مامان هرچی بهش زنگ میزدم جواب نمیداد. پیام میدادم جواب نمیداد. شروع امتحان ها هم این وقت رو بهم نمیداد که برم خونه خاله دنبالش.
کلافه شده بودم و این باعث شده بود از تمرکزم کم بشه
هر نیم ساعت درس میخوندم و میرفتم یه سر به گوشی مامان میزدم.
مامان- رها فردا امتحان نهایی داری ها اینجوری داری درس میخونی؟
- مامان نگران امیرعلی هستم از اون هفته نه اومده نه خبری ازش شده
مامان- من به خاله زنگ زدمگفت خوبه سرش شلوغه نگرانی نداره که تو درستو بخون من بهش زنگ میزنم اگه تونست یه سر بیاد.
تا تموم شدن امتحانام از امیرعلی خبری نشد
منم با وجود اینکه دلم خیلی ازش گرفته بود بی تفاوت شدم. میتونست حداقل توضیح بده که از چی ناراحته و دلیلی نداشت بیشتر از این خودمو کوچیک کنم.
بابا اینا که منتظر بودن امتحان های من تموم بشه و خانواده عمو رو دعوت کنن بهشون زنگ زدن و قرار شد فردا شب بیان خونمون.
زن عمو به مامان گفته بود اگه دعوت نمیکردید هم خودمون میومدیم امید سوغاتی آورده.
جلو اینه وایسادم لباس زرشکی با آستین سه ربع و شلوار مشکی دمپا. کلیپس بزرگ که گل زرشکی بود هم زدم به موهام و چتری هامو به یه طرف صورتم کج کردم.
پنکیکی که تازه خریده بودم رو باز کردم و با پد به صورتم زدم
چقدر صورتم بی روح شده. انگار حوصله هیچ چیز رو ندارم
لعنت بهت امیرعلی بی معرفت
دستمال مرطوب برداشتم
صورتمو پاک کردمو رفتم توی پذیرایی
سلام
عمو- سلام عمو جان چطوری
رفتم جلو، دست دادم و روبوسی کردم
با زن عمو هم همینطور
امید جلوی پام بلند شد با کادوی دستش:
رها خانم اینم خدمت شما
من- برای منه؟😍 چرا زحمت افتادی انتظارشو نداشتم
نشستم و با عجله کاغذ رو باز کردم
واااای خدا من گوشی
اولین کاری که کردم نگاه به بابا کردم
چون شدیدا مخالف داشتن گوشی برای من بود
بابا که از نگاهم متوجه شد سری تکون داد و گفت:
ما که راضی نبودیم مثل اینکه قسمت بوده دیگه من چی بگم.
گوشی رو باز کردم سونی اریکسون . تاچ بود با یه سیم کارت هدیه
سریع سیم کارت رو انداختم و زنگ زدم به مامان
خط ۱۲
0912654....
وای خدا ایرانسل نیست
اینقدر ذوق داشتم که یادم رفت از امید تشکر کنم
فقط تند تند نگاه گوشی میکردم
سرمو بلند کردم دیدم خیره شده به من
تازه یادم افتاد
_ امید ممنونم خیلی زحمت افتادی خیلی دوسش دارم
امید_قابلتو نداره یادم بود پارسال گفتی بیشتر هم کلاسی هات گوشی دارن و عمو نمیذاره گفتم اگه من بگیرم شاید چیزی نگه.