من دوست ندارم معمون میاد برم پششون ولی مامانم گفت شاید نارحت شه دلم نیومد دلشو بشکونم کلی وقتمو گذاشتم خونه نرتب کردنو حاضر شدن میبینم اخماشو ریخته حرف نمیرنه میگه برو رژتو پاک کن حالا همیشه بارها به گفتم من با تو برق دارم هرجا برمم ارایش میکنم ولی باز گیر داد گفتم پاک نمسکنم گفت مس نیا منم عصبی شدمداون که میدونست من اینطوریم از اولش وقت درس خوندنمو نمیگرفت
انقدر حرصم گرفته از ادمای خود خواهی مثل مامانم اگه اون دوست داره حجاب کنه اختیار خودشه نباید اختیار منم بگیره منم دیگه نمیرم الانم داره سر یه قضیع با بابام دعوا میکنه مامانمو دوس دارم ولی دلم خنک شد بزار یکمم بابام بهش زور بگه کیف کنم
شما ها ماماناتون چطوریه؟
امکان نداره مثل مامان من باشه😑 حتی به شخصی ترین کارام گیر میده