سه روز پیش رفتیم بیرون
عروس خالم سر یه مسئله ای منو مسخره کرد که بابات معتاده و از این حرفا
منم دلم شکست به خالم گفتم بهش بگه رفتارش زشته
الان منو مقصر کردن تو خانواده که از باباش با اینکه معتاد بوده طرفداری کرده
دلم اینقدر شکسته اینقدر گریه کردم این سه روز که چشام به زور باز میشه
دارم میمیرم از دلتنگی
خونواده خالم کاری کردن مامانم که تو طایفه و قبیله محبتش به من زبونزد بود الان تو روم نگاه نمیکنه
یکی بهم گفت مامانت رو طلسم کردن که از تو بدش بیاد من اعتقاد خاصی ندارم ،به نظرتون راسته ؟