خسته ام داغونم حالم بده
روز اول عید مثل تمام عید های دیگه صداشو برد بالا و دعوا راه انداخت که دوباره تا آخرین روز تعطیلات قهر باشیم و نتونیم جایی بریم
هنوز خونه مادر پدرش نرفتیم خونه مادر منم نیومد مامانم خیلی ازش ناراحته ولی امشب بخاطر اصرار های پسرم با بابام اومدن ولی این عوضی هیچ حرفی نمیزد هر چیزی ام براش آوردم گفت نمیخورم حتی یک چایی دستش زیر چونه ش قیافه گرفته بود به محض اینکه مامانم اینا رفتن رفت دوتا چایی برای خودش ریخت گفتم چی میشد همین چایی رو جلو اونا میخوردی جوابمو نداد
بچه ها شده مامانم اینا اومدن خونمون خودشو تو اتاق به خواب زده هرچقدر صداش میکردن نمیومد بیرون
بخاطر همین رفتار هاش کل سال حتی یک مهمون هم نداریم با هیچکس رفت و آمد نمیکنیم تو فامیل کلی جوون هم سن خودمون هستن همگی با هم کوه و مسافرت و... میرن ما همش توخونه تو سکوت مطلق نشستیم بچه ها دعا کنید منو پسرم بمیریم ازین زندگی خلاص بشیم