نه خاکش کردن صدرا رفت سرخاکش مرده
این قسمتم نعیم داستان گذشتشو تعریف کرده که با دوتا از دوستاش و عباس صوفیانی همون طلا فروشه که مرده دنبال زیر خاکیبودن اینا زمنی کندن عباس صوفیانی اومده زیرخاکیا رو در اورده و اینا رو دور زده بعدش عباس رو میزننو میمیره و دوستاش میرن تو طلافروشی عباس صوفیانی نعیم میبینه حالش بده میبرش بیمارستان کاونجا میمیره و نعیم بخاطر دوستاش گردن میگیره می افته زندان دوستاشم طلای مغازه عباس صوفیانی رو می دزدن میرن مرز با زن ضیغه ای یکیشون بعدم طی یع حریانی اون دوتا دوستای نعیممیمیرن که نعیم هم تبرئه میشه از قتل و زندانی میشه