2777
2789

دلنوشته یا تکس غمگین؟

سلام بابا خوبی؟(: بابا دردت ب جونم قربون اون چشمات برم ک از خنده کنارش چین افتاده بود حالت خوبه؟بابا دلم برات خیلی تنگ شده میگن خاک سرده فراموش میشه…ولی خیلی سال شده ک هنوز گرمی دستت رو سرم هست…بابایی خیلی دلم برات تنگه انقد تنگه که نمیدونم خیلی و چجوری بگم که بفهمی خیلی دقیقا یعنی چقد…بابا پرنسس کوچولوت مامان شد ولی تو نبودی دست بکشی رو سر پسرش …بابا پرنسس کوچولوت داغ دیده داغ عزیز دیده میدونی داغ عزیز یعنی چی؟نه نمیدونی …تو ک خودت و از دست ندادی…وقتی پسرم ب بردیا گفت بابا برای اولین بار قلبم تیکه تیکه شد…(: چرا من بابا ندارم؟باباااا من به بچم حسودیم شد چون بابا داشت…بابا عروسک مو طلاییت داره پیر میشه موهاش دارن سفید میشن از دوریت ، بچه ک بودم اشتباه ک میکردم باهام قهر میکردی تا نمیومدم بگم ببخشید و بوست میکردم همچنان قهر میموندی و بهم نمیگفتیوروجک(: بابا چه اشتباهی کردم ک این همه ساله قهری؟بابا ببخشید ت رو خدا ببخشید میشه آشتی کنیم؟؟؟بابا یادته همیشه میگفتی آخرین باره میبخشمت ؟ ولی هربار با هر اشتباهم بازم میبخشیدیم و زیر حرفت میزدی؟بابا بعد تو هرکی این جمله رو بهم گفت دیگ واقعا منو نبخشید(: اخ بابا جای خالیت نه تنها کمرنگ نشد بلکه جونم و گرفت (: انتظار برای دیدن دوبارت توان زندگی کردن و از من گرفته…بابا جون پگاهت بیا بغلم کن(:

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سلام من مهربانم

خوب نیستم  

این روزا حالم فقط اندکی خوش نیست

اندکی دورم از حال خوش زندگی

اندکی دورم از آدم هایی که دل تنگشانم

واندکی  فکرم هی بی راه می‌رود

اندکی نفسم بند می آید از ترس فردا و فردا ها

اندکی می‌رنجاند دلم را حرف های بهترین هایم

اندکی فکر میکنم به بی کسیم

اندکی دلم میشکند از بی رحمی دنیا

و گاهی این اندک اندک ها همچو

آواره می ریزند بر روی دلم نفسم تنگ می‌شود و دل زده میشوم از این دنیای اندکی ها

از این دنیایی که باعث حال ناخوشم می‌شود

گر قیامت قصه باشد من کجا بینم تو را؟

ترسم از آن است که روزی در آغوش دو غریبه بی قرار هم باشیم...

چشم هایی خونی که از خاطرات طلب خواب دارند،،،در من پیرزنی هفتاد ساله فریاد میزند کودکیش را...اگه خوشت اومد بگو بگم باز


سلام بابا خوبی؟(: بابا دردت ب جونم قربون اون چشمات برم ک از خنده کنارش چین افتاده بود حالت خوبه؟بابا دلم برات خیلی تنگ شده میگن خاک سرده فراموش میشه…ولی خیلی سال شده ک هنوز گرمی دستت رو سرم هست…بابایی خیلی دلم برات تنگه انقد تنگه که نمیدونم خیلی و چجوری بگم که بفهمی خیلی دقیقا یعنی چقد…بابا پرنسس کوچولوت مامان شد ولی تو نبودی دست بکشی رو سر پسرش …بابا پرنسس کوچولوت داغ دیده داغ عزیز دیده میدونی داغ عزیز یعنی چی؟نه نمیدونی …تو ک خودت و از دست ندادی…وقتی پسرم ب بردیا گفت بابا برای اولین بار قلبم تیکه تیکه شد…(: چرا من بابا ندارم؟باباااا من به بچم حسودیم شد چون بابا داشت…بابا عروسک مو طلاییت داره پیر میشه موهاش دارن سفید میشن از دوریت ، بچه ک بودم اشتباه ک میکردم باهام قهر میکردی تا نمیومدم بگم ببخشید و بوست میکردم همچنان قهر میموندی و بهم نمیگفتیوروجک(: بابا چه اشتباهی کردم ک این همه ساله قهری؟بابا ببخشید ت رو خدا ببخشید میشه آشتی کنیم؟؟؟بابا یادته همیشه میگفتی آخرین باره میبخشمت ؟ ولی هربار با هر اشتباهم بازم میبخشیدیم و زیر حرفت میزدی؟بابا بعد تو هرکی این جمله رو بهم گفت دیگ واقعا منو نبخشید(: اخ بابا جای خالیت نه تنها کمرنگ نشد بلکه جونم و گرفت (: انتظار برای دیدن دوبارت توان زندگی کردن و از من گرفته…بابا جون پگاهت بیا بغلم کن(:

دیگه ناراحت نشدن خیلی بدتر از دیگه خوشحال نشدنه، اینکا دیگه از یه جایی به بعد برات مهم نباشه کی داره میزننتت و سر بشی و هیچی رو حس نکنی اتفاقیه که نمیشه دیگه جبرانش کرد :)

یک مرحله ی خیلی قشنگ از زندگی وجود داره به نام پختگی .

تو رسما وارد تنور دنیا میشی و بعد درمیای .

وقتی از این تنور دربیای دیگه هیچ جرمی و هیچ گناهی از ادما برات غیر عادی نیست .

مثلا یه روز یهو تو یه جمعی یه نفر میگه من خیانت کردم .

یه نفر میگه من دروغ گفتم .

یه نفر میگه من دزدی کردم .

یه نفر میگه من ادم کشتم .

یه نفر میگه من دل شکستم .

من تنهاش گذاشتم و .....

هزارتا جرم و گناه کوچیک و بزرگ که جلوی چشمات تعریف میکنن و تو ، برعکس همه میگی ....

اره رفیق درکت میکنم .

بقیه بهش میگن بدبخت این چه کاری بود کردی ولی تو میگی نه ، درکت میکنم .

چون زمانی که توی تنور بودی ، تنور با اتیشش روی بدنت یه چیزی رو بهت یاد داد و اونم این بود که ادما همیشه  برای همه ی کاراشون حتی بدترین کارا دلیل دارن و همیشه تحت یه شرایط خاص دست به کارهایی زدن که الان ازشون پشیمونن .

نمیدونم اسمشو میدونستی یا نه .

ولی ااگر به این حد از درک کردن ادما رسیدی که میدونی هرکس حتی بدترین ادم های دنیا همیشه ته دلشون و ته ماجرا یه حق کوچیک دارن برای کار زشتی که کردن و تو درک میکنی چون تجربه کردی .... اسمش پختگیه .

تو پخته شدی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز