دلیل این درگیریمونو بگم باورت نمیشه از صب دارم کارای خونه تکونی رو دست تنها میکنم ناهار آبگوشت گذاشتم ساعت شیش بعدازظهر اقا از خواب بلند شده شیش ونیم ناهار خورده ساعت ده بهش میگم چی میخوری بزارم میگه الان ساعت دهه میگم چرخ کرده درست میکنم میگه نه میگم استانبولی نه بادمجون نه میگم خوب بگو چی بزارم شکم تو شده معضل آبگوشت و یه ذره آبشو خورده بقیشمونده کلا فقط بهانه میگیره میگم کار داشتم دیدی که بگو هرچی میگی بزارم میگه همش غذای تکراری میزاری میگم خوب چی بزارم لال میشه
نه اون میخواد طلاق بده تو که نمیخوای باهاش برو بگو من طلاق نمیخوام بهم توهین نکنه کتک نزنه احترام بزاره زندگیمو دوست دارم بعدم غلط کرده صدا تو گلو انداخته میبرم طلاقت میدم باید سر حرفش بمونه.بهش بگو حواسم نبود وامروز تعطیله و...نداریم چطور زورت به من رسیده منو میزنی اما مرد نیستی سر حرفت بمونی بریم دادگاه هرچی حق و حقوق و مهر .....تعیین کرد بده طلاقم بده بعدم با بغض بگو منو بگو دل به کی بستم عاشق کیم تو اگه منو دوست داشتی اینطور دست روم بلند نمیکردی این عشق و دوستداشتن یک طرفه رو دیگه نمیخوام.هم بترسونش که تحملت تموم شده وحاضر نیستی با این شرایط بمونی هم بفهمان بهش اگه دوستت داشته باشه احترام بزاره میمونی
خب چرا بهونه میگیره؟
به نظرم قبل این درگیری باید خیلی آروم باهاش صحبت میکردی و میپرسیدی دردش چیه.اگه ماها یادبگیریم باهم گفتگو داشته باشیم،اکثر مشکلاتمون حل میشه.
البته همسرت قصد طلاق دادن تورو نداره و فقط یه حرفی زده که کم نیاره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
41 ثانیه پیش
42 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
