چن روز پیش یه اتفاقی تو فامیل برا یه زنی افتاد ک روح روانم بهم ریخت.
زنی ک عاشق مردی بوده باهاش ازدواج کرده بود 1بچه دختر هم داشتن 8ساله. مرد کار نمی کرد معتاددبود زنه چن بار داده بودش کمپ ترک اعتیاد ولی ترک نکرده بود .یه خونه کوچیک مرده ارث گیرش اومده بود اونجا زندگی میکردن.
خانومه چن روز پیش به شوهرش گفته بود هر کاری برات کردم ک زندگیمون درست بشه تو درست بشی ولی نشد نمیشه اگ بخوای ترک نکنی خودمو میکشم ولی مرده گفته بود تو هیچوقت اینکار نمیکنی تفنگی تو خونه داشتن زنه مسلح کرده بوده گذاشته بوده رو قلب خودش ب مرده میگه میخوام خودم از دستت بکشم مژده بازم گفته بود ک تو جرات عرزه اینکار نداری زنه هم شلیک میکنه .مرد فرار میکنه از صدای اسلحه و گریه دخترشان همسایشون میریزن تو خونه ک چی شده زنه آخرین لحظه به یکی از همسایه ها ک میرسه بالای سرش میگه تفنگ مسلح بود نفهمیدم دستم رفت رو ماشه گلوله خورد بهم.
حتی آخرین لحظه هم نخواسته ک آقایی بی غیرتش طوریش بشه.هر چند مرده الان فراری هست حتی تو تشییع جنازش هم نیامده بود.😢