دایی همسرم و دوستش(مجرد هستن) از شهر خودمون اومده بودن نزدیکای محل زندگیمون... خونه داشت رفیق داییش...قبلس که خبر دادن همسرم گفت هروقت خواستی بیای خبر بده قدمت رو چشم
منم همسرم شغلش ناجوره معمولا خودش نیست به همسرم گفتم پنجشنبه حتما دعوتش کن داییتو
حالا امروز ساعت ۱۱ و نیم ظهر همسرم رنگ زده که داییم گفته داریم میایم!!! خودش و دوستشششش!!! هرکاریم کرد مرخصی ندادنش بیاد کمکم
منم باردارم هنوز تقریبا استراحت مطلقم وقتی مهمون میاد از فامیل از جلو خبر میدن من به ارومی کارامو انجام میدم کلی وقت استراحت دارم مابینش تا برسن
ناهار هم راستش ماکارونی دیشب رو میخواستم گرم کنم و هیچی رو گاز نبود
خونه بهم ریخته
(((( ادامش آمادست الان میفرستم)))))