تازه زایمان کردم برای کف پا بچه هیچکس نبود ک کمکم کنه خودم رفتم پرستاره اینقدر دلش به حالم سوختن خودشون از پله ها میرفتن بالا برای کارای بچه من نمیتونستم راه برم مثه مورچه راه میرفتم دخترای مردم بچه میارن مادرشوهرا کادو و حرف قشنگ بهشون میگن خواهرشوهر من تو بیمارستان بهم گفت بی حیا چرا باردار شدی دلم شکست ....یساله که همش اذیتم میکنن شوهرم هزار برابر اونا بدتره