سلام دوستان
من یه عمو دارم ک سه تا بچه داره اولی 17دومی 8سومی 2زن عموم توی این 18سال زندگی میرفت قهر ولی زود برمیگشت
پارسال قبل از عید رفت قهر هیچ کدوم از بچه ها رو نبرد حتی اونی ک یک سالش بود
بعد یه مدت بر میگرده دوماه میمونه از عموم پول میگیره، یه روز سره پیاده روی دعواشون میشه عموم میگه دیگه نمیخام بری زن عموم هم فرداش قهر میکنه تا 6ماه نمیاد، وقتی هم میاد، بچه ی اخرو به خاطره یارانش میبره
عموم فقط یه ماشین داش ولی واقعا ادمه خوبیه و هیچی کم نمیزاره
زن عموم با رای دادگاه ماشینو میفروشه پولشو بر میداره
دوتای دخترارو میبره بعد دوماه دختره دومی بر میگرده خیلی افسرده شده بود، دیشب گوشیمو میگیره ک اهنگ گوش کنه فک میکرد ما خوابیم ولی صدای هق هقاش از زیر پتو می اومد
فک میکردم اونجا بهش زور میگفتن ک برگشته
ولی امروز وقتی حالش بد بود فهمیدم مامانش با بچه ی کوچیکه (ملیکا) و این یکی دختره خونه ی دوس پسرش زندگی میکردن دوس پسرش سرهنگه و زنش فوت دشه خودش بچه داره پنج سالشه ولی پیش مادر بزرگ پدری زندگی میکنه
دختره کوچیکه ی عموم بهش میگه بابا
البته اینم بگم ک هنوز طلاق نگرفتن
دختر دومیه میگه وقتی مرده از پادگان میتد ما دوتا رو میکنه تو اتاق مامانمو میبره تو اتاق میگف بعضی وقتا حتی تا سه شب بیدار میموندم ک مامانم نره پیشش
عموم زن عمومو خیلی دوس داره انقد لاغر شده از وقتی رفته ک نگو
پسرش عرق خور شده
دختر دومیه هم ک همه ی پسرای یه بار انگو#لش
دادن