من 25 ساله ازدواج کردم. بعد ازدواج عاشق شوهرم شدم و همه جوره حمایتش کردم چون دوست داشتم پول داشته باشه حقوقم رو دربست بهش میدادم اونم مرد مهربونی بود.7 سال زیرزمین خونه مادر شوهرم زندگی می کردم و بارها بهمون توهین شد ولی همیشه نگران سلامتی شوهرم بودم می ترسیدم غصه بخوره و سکته کنه .کمترین خرج برا خودم می کردم . .همه این سالها مادرشو حمایت کرده ولی یک سالیه من دارم متوجه میشم که چقدر مادر شوهرم برا خودش ارزش قایله و پول خرج می کنه .تا زمانیکه نداشت شوهرم مالی حمایتش می کرد حالا که وضعش خوب شده در حال خرج کردنه .چون کارتش دست شوهرمه گفتم حداقل برای زمین کم داری از حساب مادرت بردار .عصبانی شد و گفت نه .منم گفتم طلامو نمیدم و اونم گفت خواهرت با اون شوهر بدش طلاهاشو برای ماشین گذاشت ولی تو نه .رفت و زمین رو یک دونگ پس داد .حالا از حرفاش ناراحتم .یک عمر حمایتش کردم .حالا خواهرم رو سرم میزنه .البته این وسط حرفا زیاد بود ولی نمیشه گفت
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
همه ی مردا نامردن هر چییییییی زحمت بکشی بی فایده است
هر پیرمردی اطرافمون دیدم تا زنشون مرد رفتن دختر جون مجرد با عروسی گرفتن براش
پس ما چرا خودمون و پیر کنیم افسرده کنیم واللههههه
بکصافتا آشغالا
سلام دوستان نی نی سایتی من ،، اونایی که میخواین استخدام بشین پیج منو تو ایستاگرام فالو کنین، هر روز نکات و مطالب آموزشی میزارم، پیج من estekhdami139898 هستش، آگه مطالبم مفید بود لایک یادتون نره
منم تازگی دارم پولمو برا خودم جمع می کنم ولی هر وقت جمع کردم دوباره کامل به خودش دادم یه دونه النگو دستم ندارم .ولی خدایی همیشه مدیریت مسایل مالی رو به اون دادم .فک می کنم قدرت مدیریت ندارم چون قسط و وام و سرمایه گذاری بلد نیستم .می ترسم بگم دیگه با خودم .به نظرتون دیگه راهمو جدا کنم و خودم برم دنبال سرمایه گزاری ؟من الان 60 تومن دارم .چیکار کنم ؟از اینکه اینقدر دوستش داشتم از خودم بدم میاد .ای کاش اینقدر دوستش نداشتم .حس من اینه با خودش میگه حیفه من برا این .چون فنی ست و بقیه مردها نیستند .جدیدا منو با خواهرم مقایسه می کنه خواهرم زیباتره از من و زرنگتر ولی شوهرش بیخوده .من دوست دارم اینهمه از خود گذشتگی منو ببینه ولی انگار اصلا دیده نشدم .
بخدا بعد ۵سال زندگی فهمیدم اینونمیدونم این خانوم چطو بعد ۲۰سال نفهمیده
عزیزم میدیدم که داره بذل و بخشش می کنه .البته برامنم همین بو ولی من خودم خدج نمی گردم که بتونم پول جمع کنم .الانم من خیلی به مادرش حساس شدم چون اونهمه سال ما رو سرکیسه کرد و هر وقت ما زحمتی داشتیم نبوده .یا میگفته مریضم یا قهر بود .چون بعد فوت پدر شوهرم ما از زیر زمین بیرون اومدیم .علیه ما جبهه گرفت حدود 10 سال قهر بود .تا قبلش می گفت تو فرشته ای بعد فوت شوهرش که بچه هاش دورش گرفتن ما رو مثل دستمال انداخت کنار و به دنبال کمترین بهونه ای قهر کرد .ناگفته نمونه حقوق شوهرش بهش رسید و وضعش بهتر شد .اینقدر درد دل زیاده نمی دونم از کجا بگم