من سه بار بابام بچه بودم گوشواره طلا خرید گم کردم انقد شیطون بودم
موقعی که ازدواج کردم گوشواره ام نقره بود گفت میترسم گوشواره رو گم کنی ولی ۳ تا النگو ظریف و گردنبند طلا داشتم بابام با بدبختی خریده بودشون
شوهر سابقم دزد بی همه چیز همه طلاهامو واسه پول مواد و سیگارش فروخت