2777
2789
عنوان

به حق همین شب میشه بیاید داستانمو بگم دعام کنید

| مشاهده متن کامل بحث + 13672 بازدید | 384 پست

مامانم با مامانش حرف زده بود گفته بود من دخترم ازدواج نمیکنه بعدش هم اومد خونه چند روز بعد مامانش زنگ زد گفت دخترتو بده به پسرم مامانم قبول نکرده بود 



هیجان داستان فعلا مونده ببینید چیا اومد ب سرم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

هر روز زنگ پیام عکس ویس 

ولنتاین رسید رفت دوتا روسری خرید یکی برا من یکی برا مامانش عین هم با باکسی از خرس و شکلاتو و چی برا من 

عکسشونو فرستاد منم رفتم ی پیرهن با ی کمربند براش خریدم رفتم دیدمش امیرو رفتیم خونشون وقتی میرفتیم خونشون کسی خونشون نبود ولی مامانش میدونست ما باهمیم خالشم میدونست اصن همه دورووریاش میدونستن 

من وقتی میرفتم خونشون موهام میموند تو خونشون امیر میگفت مامانم موهاتو همیشه میبینه 

خیلی باهم خوب بودیم میگفت من بدون تو نمیتونم  اگه بیام خواستگاریت بهم ندنت چی؟ هرشب میگفت بیام خواستگاریت بهم ندنت چیییی؟میگفت غلط میکنن بگن ن اگ بگن ن میام میبرمت میریم مشهد 

امیر شوتی میبره کارش شوتیه اصن ی لات ب تمام معناست دست فرمون بیست میگفت میبرمت از اونور میایم عروسی میگیریم

بعد ی ویس برام فرستاد که داشت با مامانش حرف میزد میگفت این دخترو برا میگیری یا ن مامانش میگفت پس نمیگیرم والله میگیرمش برات امیر میگفت خب فردا زنگ میزنی مامانش اونم گفت باشه اونشب هزار دفعه اون ویسو گوش دادم میگفت داداشم میگه فلان خواننده رو بیار عروسی ولی نمیدونستم فردا قراره چه اتفافی بیفته

همون روزی که قرار بود مامانش زنگ بزنه به مامانم این اتفاق افتاد ای کاش نمیفتاد امیر ماشین نداشت تا چند وقت ولی نتونست دوریمو تحمل کنه ماشین پسر عمشو قرض گرفت اومد منو برد خونشون نزدیکای عید بود خیلی دلم براش تنگ شده بود سابقه نداشت بیشتر از دوروز همدیگه رو نبینیم یا پیش هم نباشیم

بعدش دیگه همو ندیدم تا بعد عید اینجا ۱۷ سالم شده بود ی مدت زیادی همو ندیده بودیم اومد گفت دعام کردن وگرنه چرا باید اینقد تو رو نبینم 

قابل توجه اونایی که به دعا اعتقاد ندارن ببینید چه اتفاقی افتاد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792