هر روز زنگ پیام عکس ویس
ولنتاین رسید رفت دوتا روسری خرید یکی برا من یکی برا مامانش عین هم با باکسی از خرس و شکلاتو و چی برا من
عکسشونو فرستاد منم رفتم ی پیرهن با ی کمربند براش خریدم رفتم دیدمش امیرو رفتیم خونشون وقتی میرفتیم خونشون کسی خونشون نبود ولی مامانش میدونست ما باهمیم خالشم میدونست اصن همه دورووریاش میدونستن
من وقتی میرفتم خونشون موهام میموند تو خونشون امیر میگفت مامانم موهاتو همیشه میبینه