خانواده شوهرمو میگم.
یه سری رفتاراشون خیلی حال بهم زنه.😷
قشنگ سیاست به خرج میدن.
آدمو خر فرض میکنن بعدم میگن نمیخواستیم دخالت کنیم.😒
هرررررچی محبت میکنم و سعی میکنم صمیمی باشم‌باهاشون،درنهایت تو جبههٔ یه عده دیگه هستن که عزیزترن براشون.
محبتاشون الکیه، احوالپرسی هاشون دروغکیه😟 تا زمانی که از بابای من بهشون منفعت و پول میرسید من توی همه‌مراسمای کوفتیشون بودم.
اما الآن دیگه خودشون یه اکیپ شدن کثافتا😞
کارد بزنن خونم در نمیاد😣😣😣😣
محلشون نده برای چی محبت میکنی
رفت و امدتو قط کن از هر پنج تا مهمونی یکیشو برو
والا همین الانش بدن دستم مادرشوهرمو برادرشوهرمو از طبقه بیستم پرت میکنم پایین و هاهاها میخندم
چرا علاقه داری با آدمای پوچ و ریا کار و بی احساس دوستی کنی برو دنبال یه دوست واقعی که در نداری و مشکل هم کنارت باشه
چون فکر میکردم آدمن.بخدا غریبه پرستن. وقتی بابام خدمتشونو میکرد، پول میخواستن یا جایی کارشون گیر میکرد کمکشون میکرد،منم عزیز بودم.
توی خونه بابام‌چریدن پروار شدن الان نوبت عروس بعدیه. همهٔ کاراشو‌میکنن،مهمونیاش میرن کمک،زایمانش اولین نفر رفتن بیمارستان ولی واسه من خواهرشوهرام نیومدن.واسه بچش کمک میکنن و‌رسما خدمتشو‌میکنن، ولی واسه من که خیر سرم فامیلشونم هستم هیچییییی،عین مهمون میان و‌میرن تازه یهدمنتم میذارن که اومدن.
من زیاد نمیرم اصلا.ماهی یبار به زوووور و دعوا، یا مراسم خاصی باشه میرم. ولی وااااقعا غصه میخورم میبینم انقدرررررر تنهام...
به شدت برادرشوهرام جلوی بچه من،بچه اونو تحویل میگیرن،درحالیکه بچه اون هنوز هیچی‌حالیش نیس ولی بچه من قشنگ تبعیض رو‌میفهمه.
بخاطر اینم دلم ازشون پره😒😞
