من ۴.۵ سال پیش یه اقاپسر سُنی اومد جلومو گرفت گفت ازم خوشش میاد و خیلی وقته حواسش بمن هست، منم ترسیدم یکم، اون موقع‌ها من کلاس خیاطی میرفتم و خب تنها بودم، سرش داد زدم گفتم برو گمشو و اینا. بعد یه حرفی زدم ک نباید میزدم، بنده خدا رفت ب درختا مشت کوبید و دادو بیداد😂نخندین اقا، منم سریع رفتم خونمون، ازون موقع بفکرشم ک اگ واقعا دلشو شکونده باشم چی؟ اگ واقعا دوسم داشت چی؟ اینم بگم خیلی ترتمیز و اتوکشیده بود و باشگاه میرفت ازین بی‌سرو پاها نبود، من ایا حقی گردنم هست؟ چیکار کنم از ذهنم بره بیرون
چی گفتی بهش
نهایت به یه نیاز مند کمک کن
حل میشع
نه بابا خب دوستش نداشتی ردش کردی دیگه
قرار نیست که همه از هم خوششون بیاد
حالا مگه چی بهش گفتی ؟ توهین امیز بود ؟؟؟
بهش چی گفتی؟
مطمئن باش الان ازدواج کرده ناراحت نباش
حالا شوهر داری یا مجردی
حتما دلش شکسته که الان عذاب وجدان داری حتما اونم بهت فکرمیکنه که توفکرشی
بشین به افق خیره شو
چی بهش گفتی ؟ یعنی انقد حرف بدی زدی که فراموش نکردی
[QUOTE=277984844]شوهر دارمQUOTاون همون موقع که داد بیداد کردی فهمیده دوست داشتن یک طرفه فایده نداره و دمش گذاشته رو کولش رفته تو هم هیچ حقی گردنت نیست. حالا چرا یدفعه یاد اون افتادی الان تو دوران متاهلیون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
