درد و دل من اینه که باردارم ماه هشتم . با بچه کوچک. و دیسک کمر. و یه خونه ای که دوساله خونه تکونی نشده و احتمالا بعد زایمان یا اواخر بهار بخوابم بلند بشیم.
خونه ای که گند رو گند. و بچه ها و شوهرم خیییییلی ساخته هستن و مدام باید کار کنم و بشورم و جارو بکشم و الان توان ندارم از کمر درد ماله میکنم گریه میکنم و به شوهر بی خیااال که اصلا براش مهم نیست چون هم تنبل هم فشار اقتصادی روشه. و من تک و تنها به بدختب کار میکنم هر روز. و نمیرسم خونه رو تنها مرتب کنم . و تو یه جوونی احساس پیری میکنم