لایک کنید لطفاً فردا بیا م بخونم
نامزد بودم
هروقت شوهرم منو میبرد خونشون
مادرشوهرم شروع میکرد میگفت هیچی نداریم
نه گوشت داریم نه مرغ
یکسره املت درست میکرد
درحالی که ۳تا یخچال داشتن تا خرخره پر بود
شوهرم هرچی میخرید میورد میریخت اونجا
مادرشوهرم میگفت نیست که
من که با هرکسی رفت و امد خانوادگی نمیکنم... همه دوستای خودم و بیشتر دوستای شوهرمو میپیچونیم... فقط با دو خانواده رابطه داریم
من اون موقع با همسرم دوست بودیم واسه تولد من با دوستش و خانمش رفتیم بیرون دوست صمیمی همسرم بود که رفت امد خانوادگی داشتن پسر خیلی پسر خوبی بود ولی دختر کم داشت واقعا اصلا رفتیم جاده چالوس رستوران بخاطر تولد من همسرم پرسید ازش چی میخوری چون تولد من بود میدونست همسرم من میخواد حساب کنه هرچی تو منو بود سفارش داد اینش به کنار 😂من غذام تا آخر نخوردم آقا غذا منو با ماست ام هرچی مونده بود برد با خودش گفت من شبا گشنه ام میشه 😂😂نگین بخاطر اصراف اینا چون اولین بار بود منو میدید واقعا تو قرار اول خیلی حرکت ضایع ای هست
حالا یکی بگم از جشن عقد
این آقا هم دوست همسرم بود،مارو دعوت کردند و با کمال تعجب عروس خانم ۲۰مین تو جشنش بود انقدر م ش ر و ب بخورده بود حالش بد شد بردنش بیمارستان مهمونا تو جشن تنها بودن ما میخواستیم بیایم خونه دوسته همسرم زنگ زد تورو خدا خونه رو تنها نزارید(عقد خونه دوسته همسرم بود)ما هم مثه اسکولا موندیم همه رقصیدن خونه رو پاییدیم عروسم اومد یه معذرت خواهیم نکرد رفت تو اتاق درم کوبید به هم😕
ما جزپدر ومادر و خواهر و برادر هامون با کسی رفت و آمد نداریم خواهرم همیشه مسخره ام میکنه که روابط اجتماعی ندارید ،ولی با خواندن ودیدن رفتارهای عجیب مردم خدارو شکر کردم امشب
