چه کارهایی میکرده چجوری اذیت میشدید من خودم بگم همسایمون اینقدرمارو آزارداد خدالعنتش کنه خوشی نبینه مجبور شدیم خونمونو بفروشیم ازتهران بیاییم اطراف تهران همسایه پایینیمون خدالعنتش کنه وایمیستاد توراهرو حرفامونو گوش میداد صداصبط میکرد نصف شب تلویزیون رو تااخرزیاد میکرد ما نخوابیم دررومیکوبید تاییدیه خواستگاراومده وامیستاد توپارکینگ ازمابد میگفت اواخر خواستگارخواهرمو نتونست ردکنه کاربه نامزدی کشید رفت تاسوعا عاشورا تو مسجد آبرومون برد شماهم همچین همسایه ای داشتید