مرد همسایه از رو پشت بوم میومد حیاط ما رو دید میزد بعد یه پسر بی ادب داشت اومده بود تو کوچه گفته بود بابام گفته زن فلانی عجب ک.و.ن.ی داره
یا مثلاً میومدن نگاه می کردن ما تو حیاط مون چی داریم بعد هر وقت اون وسیله لازم شون میشد در میزدن که همون وسیله رو ما بهشون بدیم بعد ما هم میگفتیم نداریم اونا هم حرص شون درمیومد و با بقیه همسایه ها غیبت می کردن میگفتن ما خودمون دیدیم تو حیاط شون که اون وسیله رو داشتن
یا اومده بودن شر خود و بی اجازه با اینکه ما قبلاً تذکر داده بودیم یه تیکه از در خونه شونو با در خونه ما جوش کاری کرده بودن که بابام بهشون گفت چرا این کارو کردین ؟ بعد مرتیکه پر رو عوضی کلی حرف به بابام گفته بود و همه محل هم رفت دروغ تحویل داد در مورد ما و همش ما رو مسخره کرد
یا آنقدر سر و صدا می کنن اصلا آرامش نداریم
پسرش دوستاشو میاره دم خونه ما و پاتوق می کنن هر چی میگیم اینجا جمع نشین بدتر میان
خدا لعنت شون کنه حالم ازشون به هم میخوره