2777
2789
عنوان

من از خدا خیلی گله دارم پیش کی برم شکایت کنم ؟😔

| مشاهده متن کامل بحث + 1977 بازدید | 47 پست
اگه بجای این التماس ها و دعا ها چندتا کتاب موفقیت و کسب و کار مطالعه می کردی الان یکی مثل ایلان ماسک ...

همه چی موفقیت و نمیدونم مطالعه نیست که بعضی وقتها شانس نداری که شانس همون خواست خداست 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

همه چی موفقیت و نمیدونم مطالعه نیست که بعضی وقتها شانس نداری که شانس همون خواست خداست 

تا به امروز به شانس اعتقادی نداشتم راضی هستم از زندگی 

گلم انسان در بدترین شرایط با فکر و هوشمندی خودش نجات میده خودت دست کم نگیر 

حرفت درسته ولی تحمل کردن خیلی سخته 

درکتون میکنم چون خودم رنج کشیدم اما وقتی یک کشاورز همه کاری کنه تا محصولشو بکاره و بعدش بشینه نگاه کنه بگه چرا اتفاقی نمی افته اونوقت ناراحت میشه در صورتی که دونه ی بذر در زیر خاک در حال رشدکردن و حرکته منتها ما باید بااگاهی صبور باشیم تا نتیجه محصولمون رو ببینیم اگه صبر نکنیم و اگاه نباشیم که تموم عالم در حال رشد و حرکته اونوقت ناراحت میشیم ولی اگه صبور و آگاه باشیم  یک آرامش عمیقی خواهیم داشت و به چشم ظاهر هم این رشد رو خواهیم دید..

 سوال در مورد موضوع تاپیک رو از طریق لینک زیر میتونید بپرسید.                                            https://abzarek.ir/service-p/msg/1152587

من امروز تو موقعیتی بودم که فقط خواست اون میتونست اون اتفاق خوبو رقم بزنه اصلا دست من نبود فکر کن ی شانسی بزارن جلوت اینکه تو دست رو جایزه بزاری یا نه فقط خواست اونه 

وقتی ب این نتیجه میرسی که خدا ام دوستت نداره خیلی عمیق احساس تنهایی میکنی  یعنی من تو این دنیا ...

منم امشب مثل تو حال دل بدجور خرابه و اشک امونمو نمیده.

خدایا مددی...
اگه خواسته منو بر آورده میکرد هیچی کم نمیشد از خزانش

یه چیزی برات تعریف میکنم دوست دارم تا تهش بخونی 

من یه دختر داشتم ودومی رو خواستم ۱۴سال نازایی خیلی متلکا شنیدم وخیلی غصه خوردم خلاصه یه روز یه از خدا بیخبری مزاحم تلفنی شوهرم وخانوادش و....شد که خانومت خرابه بامن رابطه داشته از من باردارشده وسقطش کرده و.....کارمون به فتا کشید خب من از خودم اعتماد داشتم ولی چنان باروح وروان شوهرم بازی کرد که واقعا داشت به جدایی میکشید کارمون واونم کلا شکاک بود از قبلشم خلاصه هرکی بود متوجه شد پای پلیس اومده وسط خودشو کشید کنار یه مدت گذشت پیگیر بارداری مجددم شدم ودکتره فرستادم عکس رنگی اونجا بود فهمیدم که من این همه سال رحمم کاملا چسبندگی داشته ودکتر جلو شوهرمم گفت که کاش بعد از زایمانش رفته بودید عکس رنگی خلاصه اینجا بود که پی به حکمتش بردم شوهرمم شرمنده شد واخلاقش خیلی برگشت

درکتون میکنم چون خودم رنج کشیدم اما وقتی یک کشاورز همه کاری کنه تا محصولشو بکاره و بعدش بشینه نگاه ک ...

حق با شماس 🥲

واقعا چاره ای نیس جز صبر 🤦🏻‍♀️

😒اگه بی ادب و بی منطقی ریپ نزن لطفا😒 😐خطاب به آدم مورد علاقه‌ام: میخوام بهت بگم اصلا مهم نیست که چقدر از هم دوریم، تو واسه منی و منم واسه تو.M🥺❤️
یه چیزی برات تعریف میکنم دوست دارم تا تهش بخونی  من یه دختر داشتم ودومی رو خواستم ۱۴سال نازایی ...

میدونی چیه نمیتونم تعریف کنم ولی چیزی که مک ازش خواستم اصلا مسئله ای نبود که بخواد بگه ب صلاحت نبود یا هرچی من ازش خواستم ی لطفی کنه در حقم که نکرد 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792