سلام دیروز که جمعه بود همسرم گفت به خواهرش که دوقلو زاییده بریم سر بزنیم البته چهل روز بعد زایمانم تموم شده ،ما چندین بار رفتیم و هر بار که رفتیم پذیرایی رو انجام دادم آخرشم ظرف ها رو خشک کردم ک سرجاشون گذاشتم و مرتب کردم همه چیو ،گفت یه سر بازار بریم بعد بریم اونجا ،منم‌گفتم باشه گفت بریم اونحا تو شام درست کن وسایل شامم خودمون بخریم ببریم منم گفتم باشه ،خیلی شلوغ بود رفتیم مرغو خریدیم بعد که اومدیم اینور گفت ولش کن نریم فازش پرید گفتم باشه خوددانی یکم این عادتو داره که بگه نریم که من بگم‌نه توروخدا بریم ،منم نگفتم بریم واصرار نکردم ،اومدیم تاکسی گرفتیم که برگردیم بهم میگه تو خیلی اخمو تخم کردی انگار دوس نداشتی بریم منم گفتم نه اگه راضی نبودم اوکی نمی‌دادم، اینم بگم من ۲۳ سالمه همسرم ۲۸ سالشه ،دیگه برگشتیم دیگه از ساعت ۵ عصر حرف نزد و فیگور خواب و سردرد اینا گرفت تا ۱۰ شب تقصیر من چیه بعد اون اومد آشتی کردیم مثلا ولی خیلی حالم بده از دیشب خیلی حرص خوردم رو دلم مونده این اعصاب خوردی بماند که خیلی تو رابطه این‌اهم کلی سرد شده ،ولی یه اعت پیش بهش پیام دادم که میرم خونه بابام قهر نیستم ولی میخوتم چن روزی ازت دور باشم ،اون گفت من دوس دارم شب میدم خونه باشی ولی هر طور راحتی ،من‌چیکار کنم الان برم خونا بابام یا بمونم ؟،خیلی اعصابم خورده .اینم بگم۲ ساله ازدواج کردیم ،ببخشید طولانی شد هیچکسو ندارم باهاش حرف بزنم
بمون بنظرم
بمون خونت انقدر حساس نباش
نه بمون سر ی چیز کوچیک چرا از هم دور باشید
ب نظرم با حرف حل کنید
ول کن اون دوس داشته تو بگی وای چرا نریم بیا بریم تو رو خدا مرغ خریدیم میمونه حیفه اصلا خودتو عصبی نکن تسلط داشته باش توجه نشون نده ،شبم بمون خونه خودت مرغ و یه غذای خوشمزه درست کن انگار نه انگار چیزی شده
بمون ولی سرسنگین باش
شوهرت خودش یپا مادرشوهره 😂ماه و سال تولدشو میگی؟
بمون عزیزم
رفتیم توو شام درست کن...
ادم واسه همچین چیزی میره خونه باباش؟ کاش پیام نمیدادی خودتو زود رنج نشون دادی بجاش با حرف حالیش میکرد مودی بودنت رو مخمه اصلا کشش نده. شاید بقیه مخالفم باشن ولی انقد کار نکن خونه دیگران جایگاه مهمون بودنو حفظ کن چون بعد ی مدت وظیفت میدونن
قهر خونه بابات چه تاثیری میذاره رو اون؟
مشکلتون اصلا جدی نیست که بخوای ورداری بری اونجا
باید با صحبت جلش کنید
شوهرت حساسیتش بالاست، از اوناست که به جزییات حرکات دقت میکنه
شایدم اشتباه برداشت کنه ها، ولی در هر صورت تو ذهن خودش حالتای تورو قضاوت میکنه.....
اینو باید حل کنه
بمون عزیزم
فردا برو و بیا
یا اگر رفتی شب خونه باش
شام هم حاضر کن به خودت هم برس
نزار اینجور مسایل زندگیت به سمت آشفتگی ببره
خیلی هم حساس به برداشتش نباش
حرفتو و نظرت بدون دعوا بیان کن وقتی میدونی درسته
برات مهم نباش که حالیش نمیشه
کم کم متوجه میشه
به خواستش احترام بزار بمون
ذره ذره زیرپوستی خودتو تغییر بده
یهویی بشی جبهه میگیره مثلا هروقت میخاد تورو فدای خانوادش کنه بگه بیا بریم اونجا ازت کار بکشه
بگو عه من میخواستم .......اونچه ک خ دوسداره رو بگو مثلا رابطه
ذهنشو منحرف کن
