من تازه اینو فهمیدم همین چند روز پیش که شهرستان بودیم خونه مادرشوهرم بودم جاریمم بود
من ی کیف پول چرم برای روز مادر برا مادرشوهرم خریدم بحث اونو کرد گفت دیدمش خیلی خوشگل بوده و اینا..بعد ی شال پوشیده بود گفت اینو هم برا من خریدن زیاد جنسش خوب نیست ولی..من جاخوردم و حقیقتش خیلی ناراحت شدم ولی به رو خودم نیاوردم گفتم بازم خوبه به فکرت بودن..گفتم تو چی خریدی براش گفت والا وقت نکردم برم بازار قرار بود پول بندازم رو کارتش دیگه شوهرم گفته پول ندارم..ماکه داشتیم صحبت میکردیم از شانس بده من مادرشوهرم اونجا نبود ببینه بشنوه که چطور کار نادرستش لو رفته ولی شوهرم فهمید کمی اون طرف تر نشسته بود خیلی ناراحت بودم حالم بد بود چونکه من تازه وارد خانوادشون شده بودم هیچ وقت تو هیچ مناسبتی برام چیزی نخریدن من چند ماه پیش رفتم کربلا براشون سوغات آوردم اونا رفته بودن مشهد هیچی برا من نیاوردن تو روز تولدشون تو روز مادر همیشه کادو خریدم ولی دریغ از یک تبریک یا کادویی..فقط نمیدونم چرا این کارو کردن
اون شب قرار بود کلا اونجا بمونیم که یهو خوده شوهرم حتی نذاشت شام بمونیم گفت بریم هرچی گفتن نرید قبول نکرد گفت ماشینم خرابه باید الان ببرمش دیگه نوبت گیرم نمیاد اونا فکر میکردن من باهمسرم دعوا کردم که اینجوری ناراحته مادرش برگشت به من گفت باز چیشده که شوهرم نذاشت من حرف بزنم گفت سوار شو..سوارشدیم تو مسیر خواهرشوهرم داشت میومد اونجا جلومونو گرفت دیگه شوهرم گفت چرا همچین کاری کرده مادرم هانیه تو هرمناسبتی من اصلا خبرنداشتم همه چی خریده چرا اینجوری کردید که اسم جاریمو اورد کم هانیه رو اذیت نمیکنه حالا شماهم هی بهانه بدید دستش و...چرا فرق گذاشته حالا که بدش میاد دیگه سراغی ازمون نگیرید گفت من به جا هانیه خیلی ناراحت شدم جواب خوبی رو اینجوری نمیدن..خلاصه خواهرشوهرم مارو برگردوند نذاشت بریم رفتیم خونه مادرشوهرم اینا قسم میخوردن برا توهم خریدیم بخدا خونه فلانی جامونده ولی خب همش دروغ...حالا الان زنگ زد که کی میای کادوتو برات نگه داشتم منم گفتم چه کادویی طلا هم بشه نمیبرم بچه که نیستم این رفتارها یادم میمونه برا همیشه و هرچی گفت گوش نکردم خدافظی کردم
پیش شوهرم بودم داشتم گریه میکردم گفتم دیگه برا هیشکی کادو نمیخرم هرکی برام خرید میخرم اونم هی میگفت من معذرت میخوام به جا مامانم کازش اشتباه بود ولی آره هرکی واست چیزی خرید توهم براش جبران کن