پدر شوهرم یه ملک قدیمی داشته اونو موقعی که اومدن خواستگاریم چون شوهرم هیچی نداشت قول داد اون ملکو بفروشه تا ما زیاد عقد کرده نمونیم به جاش خونه بگیره ما وقتی یکسال عقد کرده موندیم ملکشون فروش رفت تونستن برای ما خرید کنن بعد چون اثاث کشی داشتن منم وظیفه خودم دونستم برم کمک کلی کمک کردم چندین روزم موندم.... هستین بقیشو بگم
لطفا برای نی نی دارشدنم یک صلوات بفرستین.🙏😔از سال 98منتظرم وامیدوارم یه روزی خدا عیدیمو بهم بده بالاخره مامان شم... 🤲 ❤ اسم کاربریاتون شاید یادم نمونه،اما امضاهای تک تکتون یادم میمونه و باامضاهاتون میشناسمتون. 😇 آدم سه حرفه اما آدم بودن خودش کلی حرفه...🌾.امضای هرکیو ببینم ک درخاست صلوات داره براش میفرستم اما شایدلایک نکردم. ☘️
بعد من بابام رفته ماموریت ده روزه نیست قراره صبح زود برسه شوهرم که از سرکار اومد به من گفت بریم برسونمت خونتون بعد مادرشوهرم یهو گفت چرا میری منم خیلی اروم گفتم نمیشه که بابامو نبینم یهو با یه لحن خیلی بدی گفت مگه من میگم نرو بعد من ی اخم کردم به شوهرم گفتم میخوای تو نیا بعد شوهرمم که طرف اونو گرفت هیچ
چون دروغ گو هستن برا عقد برادر شوهر مارا دعوت نکردن گفتن محضری هست ما هم ساده باور کردیم زنگ زدیم تبریک گفتیم آرزو خوشبختی کردیم الان متوجه شدیم عقد وعروسی بوده جهاز چیدن آرایشگاه رفتن به ما دروغ گفتن حالا علتش چیه خدا میدونه اصلا هم مشکلی نداشتیم باهم
بعدش گفت زود جمع من میبرمت بعد که رسیدم بالا نیومد منم زنگ زدم به مامانش گفتم مگه من چیزی گفتم که اینجوری شد یهو پدرشوهرم گوشیو گرفت گفت اره تو بد رفتاری کردی چرا گفتی بریم از صبحش باید میگفتی من خونه خریدم براتون و....