2777
2789

من تو تاپیک اولمم گفتم ک خونه خودمون نیستم 

بعد اون شب من خوابیده بودم دختر عموم‌ اومد بیدارم کرد دیدم گوشیم تو دسشه دقیقا همونجایی ک زدم شارژ گفت گوشیت داره زنگ میکشه بلند شو دیرت شد

منم پاشدم رفتم دسشویی.... لباس پوشیدم بعد دیدم نه همه جا تاریکه حتی اتاق خودش گفتم این اومد منو بیدار کرد خودش خوابید میخواستم برم بیدارش کنم ساعتو نگاه کردم دیدم ساعت تازه دوازده شبه فک کردم اشتباه میکنم زدم گوگل دیدم اره دوازدهه

اومدم خوابیدم 

باز الان من داشتم درس میخوندم اونا خوابیدن پاشدم برم کاغذا بندازم تو سطل دیدم پسرعموم ک یازده سالشه داره تلویزیون میبینه آخه عادت داره تا دیر وقت تلویزیون میبینه 

بهش گفتم کو زنعمو جواب نداد چنبار پرسیدم جواب نداد

بعد فکر کردم خود زن عمومه چون زنعموم بعضی وقتا یه سوال ک ازش میپرسی بعد چن دقیقه جواب میده 

مرا دردیست اندر دلکه گر گویم زبان سوزدو گر پنهان کنم؛ترسم که مغز و استخوان سوزد                             

نمیخوای بگی واقعیته که😬

دردی‌که‌انسان‌را‌به‌سکوت‌وامیدارد،بسیارسنگین‌تراز دردیست‌که‌انسان‌رابه‌فریادوامیدارد...انسان‌ها‌به فریادهم‌میرسند،نه‌‌به‌سکوت‌هم...!

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بعد من چشام دوربین ضعیفه 

رفتم تو آشپزخونه برگشتم رفتم نزدیک مبل 

دیدم دو تیکه لباس افتاده رو مبل فقط همین رفتم تو اتاق دیدم دختر عموم‌ بیداره

گفتم کو علی و زنعمو گفت خیلی وقته رفتن بیرون 

مرا دردیست اندر دلکه گر گویم زبان سوزدو گر پنهان کنم؛ترسم که مغز و استخوان سوزد                             

بچها بچها یه مینی سریالِ بود دقیق نمیدونم برای کدوم کشور بود ولی خارجی بو  


دوتا فرشته بودن یکی شیطان بود یکی هم خوب و نیکو کار دوتاشون بال داشتن یکی سفید بود یکی سیاه یکی از سکانساش یادمه سیاه به شکل مار بود از ستون اومد بالا به شکل اصلیش برگشت و پیش سفیده ایستاد وااای خیلی باحال بوددددد 


میدونم توضیحاتم مسخره بودد ولی اگه حدسم میزننن اسمی که بنظرتون درسته بگین خودم برم سرچ کنم شاید درست بود



خب  خونه خودتون هم اینها رو میدیدی

یه شب بچه بودم فکر کردم یه عروس دیدم

بعد سال قبل خواب بودم دیدم چنتا بچه دورم دارن میرقصن اینقد داد زدم

هنوزم یادم میوفته سکته میزنم بقران 

مرا دردیست اندر دلکه گر گویم زبان سوزدو گر پنهان کنم؛ترسم که مغز و استخوان سوزد                             
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792