من توی بدترین شرایط تمرینامو میرفتم سر ساعت تازه بیشتر از وقت تمرین ورزش میکردم
رژیم غذایی،دویدن،شنا کردن و.......
منی که حتی دل اینو نداشتم داروهامو بخورم وضعیت اعصاب و روحی خوبی نداشتم فقط دو هفته نرفتم تمرین
دکتر توصیه کرد حتما باید بری مسافرت😊
ما هم اومدیم مسافرت
بعد دیدم چهارشنبه پیام دادن شنبه مسابقات کشوریه شیراز کلی ذوق داشتم که حتما خودمو برسونم شیراز خداشاهده شبا خوابشو میدیدم🙂
همه اسما رو داده بودن به جز من منی که نور چشمشون بودم
راستش از همون روز چهارشنبه استخر شهرمون میرفتم خیلییییی به خودم فشار میاوردم که بتونم مقام بیارم
امروز ظهر به سرپرست تیم پی دادم خانم محمدی ببخشید چرا اسم من نیست؟
گفت از یه آدم شلخته و دیوانه هیچ انتظاری نداشتیم برای همین اسمتو ندادیم
همیشه خدا وقتی دو جلسه تمرین نمیرم میرم سر تمرین مادر بچه ها تیکه میندازن که چرا نمیای و فلان با اینکه جوابشونو نمیدم ولی خیلی اذیت میشم
منی که بیماری اعصاب دارم انتظار زیادی نباید کسی ازم داشته باشه
کسی البته نمیدونه که من بیمارم ولی از رفتارم که وقتی میرم سر تمرین سرمو میندازم پایین نه سلامی نه علیکی حداقل یه نفر متوجه میشد
تو رو خدا اگر رفتار مشکوکی دیدید عذابش ندید اون بدبخت هیچ گناهی نکرده
داشتم خوب میشدم گند زدن به روحیم بغض دارم نمیدونم چکار کنم
وقتی این حرفو زد خیلیییی احساس شکست کردم😓
من یعنی انقدر بی ارزشم؟
چون بابام همکارشونه
گفتم بابا توبه کردم قسم خوردم پامو دیگه توی اون محیط نذارم و برم یه تیم دیگه همون تیمی که مربیش دشمن سرپرست تیممونه و کارش بهتره👌🏻
همیشه مگه فقط اونا باید منو شکسته ببینن!
قسم خوردم دیگه آدم حسابشون نکنم