سلام دوستان شبتون بخیر لطفا منو راهنمایی کنید خیلی اعصابم خورده ما با مادرشوهرم در یک آپارتمان زندگی میکنیم و از اول عروسی کلا روابط همه عروس ها و من اینجوری که هرروز میریم خونه مادرشوهر شب نشینی ، از اول خیلی سعی کردم باهمه چیز کنار بیام تا هیچ وقت اختلافی بینمون پیش نیاد همه سختی ها مشکلات طاقت فرسای یکجا بودن رو تحمل کردم حالا گذشته بکنار مشکلی که الان عذابم میده حسادت مادرشوهرمه، نسبت به بقیه جاری هام اینجور نیست فقط نسبت بمن حساس و حسود هست چون به شوهرمن وابستگی زیادی داشته الان منه بیچاره همیشه سعی میکنم کناربیام باهمه کدورت ها تا دعوا و اختلاف پیش نیاد کلا آدم بشدت محتاطی ام دست خودم نیست اخلاقم اینه از دعوا و قهر و بحث ترس دارم بااین خانم هم همیشه کنارآمدم تاحسادتش گل نکنه حالا دوسه روز پیش ما بعداز ساااالها و مدتها تو خونه موندن یه گردش وتفریح یک روزه رفتیم😐 از روزی که اومدیم بشددددت بمن بی محلی و روی سرد و قهرآمیز نشون میده انگارکه گناه کبیره ای کردم! مدام عین گاوی که شاخ هاشو آماده ی حمله جلو آورده بامن رفتار میکنه منتظره یه حرف بزنم تا زود جلو جمع ضایعم کنه!، بل یکی جاری هان اصلا و ابدا کاری نداره ها اونا دائم تو خرید و گردش و مسافرتن ولی ما واسه خونمون یک کیسه برنج خریدیم و ایشون بخاطر اینکه یک ساختمانیم دیده بود وباز دوباره اون روی عذر میخوام سگش بالا اومده بود ابدا حرفی نمیزنه ها که مدرک بشه و من بتونم ازش گلایه یا قهریا قطع رابطه کنم فقططط با رفتار و قیافه اش حالمو میگیره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خیلی عادی رفتار کن انگار نه انگار ناراحتیش رو میبینی اصلا انگار متوجه رفتاراش نیستی یه ذره اهمیت نده خوشت رو بگذرن وبش احترام کن امتحان کردم این روش رو عالیه
توم عین منی ماهم تویه ساختمونیم تاباشوهرم میخایم سالی یه بار بریم جایی روشو ترش میکنه تااین حد بی فرهنگ وبی منطقه شوهر بچه ننه منم میگه هرجا بریم باید اونام بیان
میبینه وخودمم بهش میگم ولی اهمیت نمیده جدی نمیگیره همش میگه بیخیال باش گوش نده اهمیت نده خیلی پشته خانوادشه حتی اگه مادرش منو دار هم بزنه باز بهش چیزی نمیگه
توم عین منی ماهم تویه ساختمونیم تاباشوهرم میخایم سالی یه بار بریم جایی روشو ترش میکنه تااین حد بی فر ...
آخه ما هیچ جاهم نمیریم سالی یکبار اونم فقط یه روز رفتیم و برگشتیم این فقط یه مثال بود کلا مثلا ببینه من یه غذای خوب پختم یا یه لباس جدید خریدم تا چندین روز عین پیرغضب میشه باهام
عین مادر شوهر منه با شوهرم رفتیمشمال به همه گفته بود ناراحتم دخترمو نبردن بخدا خسته شدم ی چیز میخرم اخممیکنه فقط میگه دخترم خوب بپوشه همه جا بره تو بد بپوش بشین خونه