رفته بودیم بام شهر اون آخر آخر ها با ماشین..
یه دخترو دیدیم ۵ ۶ تا پسر جلوش بودن یکی از پسرا نمیدونم گردنشو گرفت بوسش کرد نمیدونم جلو اون چندتا پسر پشت ماشین سن و سالی نداشت دختره تهش ۱۴ ۱۵ سال بعد دوباره حس کنجکاویم گل کرد دور زدیم دوباره دیدم یه سیگار داد دستش بعدم دو ماشین بودن رفتن..
نمیدونم خیلی سرعت رفتن واقعا نمیدونم دختره جوری نبود که پشیمون باشه یا چیزی یا حس ترس کنه..
نمیدونم چی داره تو این مملکت اتفاق میوفته
*باز الان یه عده میان میگن زندگی خودشه