من دختر کوچیکم یه بار سه سالش بود رفتیم عید دیدنی خونه عموشوهرم بعد اونا پرتقال گذاشتن سر میز دخترم با کلی ذوق گفت مامان اینا پرتقالن😍🤦🏼♀️
آب شدم رو زمین😑🤕🤕🤕
یه بار هم مهمون داشتم خانواده شوهرم بودن خواهرشوهرام و شوهراشون با مادرشوهرم بودن
بعد مادرشوهرم به دختر وسطیم که ۴ سالش بود گفت یه بار میخوام ببرمت استخر و اینا سریع رفت مایو منو برداشت اورد مادرجون مامان منم مایو خریده میتونه باهامون بیاد
یعنی جلو شوهرای خواهرشوهرم مردم و زنده شدم🤦🏼♀️🤦🏼♀️🤦🏼♀️
لایک کن
به دایی مامانم خواستم بگم آره ایشپیل ماهی خوردم خوشمزه بود گفتم ش و م ب و ل ماهی خخخخخ
من خودم ۴ ساله بودم به عموم گفتم مامانم مای بیبی بزرگ خریده برای خودش😐
یه باز دختر منم پیش داداشم که سر سفره داشتیم شام میخوردیم گفت بابا من میدونم شبا وقتی من میخابم میری جای دیگه و جای خودت نمیخابی یعنی منو شوهرم قرمز شدیما داشتیم میمردیم🥲🥲
یه بار به شوهرم گله خواهرش کردم که سفر خارجی رفته چرا خداحافظی نگرفته
پسرمم کوچیکه عین حرفای منو گذاشت کف دست مادرشوهرم😝
واااای اون مایو رو اورد چکار کردی بقیه چکار کردن😂😂😂😂
وااای یادم انداختی😑😑😑برای ابجیم خواستگار اومده بود همه ساکت بودیم سکوت سنگینی حاکم بود ک یهو دخترم ی گووووز بلند داد..وای خدایا مردم من.چشم غره رفتم بهش.خندمونم گرفته بود نمیتونسم بخندیم.بدجوری سکوتو شکست😐😑😑😑😑
دختر من ی بار لباس زیرمو از کشو ورداشت اورد جلو مهمونام نمایش داد
ی بار برادرم اینا اومده بودن مهمونی برادر زادم بی خبر رفته بود تو اتاقمون کشو پاتختی مون باز کرده بود ک....ا....ن...د...و..م ورداشت اورد جلو زنداداشم و داداش تبخیر شدمممممم🥵
اون موقع که دبیرستانی بودم واسه درس هنر باید گلدوزی و دوخت سنتی میزدیم روی پارچه منم انجام داده بودم هنوزم دارم تو کشوی کمدمه. بعد کل خانواده خونه مون بودن. بچه خواهرم این پارچه رو دید یهو داد زد واااای وااای ما هم نگران که چی شده؟ گفت دستمال ننه آشوب دستمال ننه آشوب اینجاست😂
کلا ۵ سالشه😐🤣
