با مادر شوهرم تو ی ساختمونیم... سره ی موضوع مسخره با شوهرم دعوا شد که ربطی داشت به خانوادش جر و بحثمون بالا گرفت اونا فهمیدن اومدن بالا جلو اونا انگار شیر شد هر چی از دهنش درومد گفت میخواست بیاد سمتم (دست بزن نداره) نمیخواست بزنه ولی من عصبی تر شدم هر چی دم دستم بود رو پرت کردم شانس دم دستم زردچوبه بود خونم با زردچوبه شده یکی دوباره ظرفارو پرت کردم تو یکیشون ماست بود خونم گه زده شده نمیدونم این گند و چطوری جمعش کنم 😐... ولی خیلی عذاب وجدان دارم چون روی موضوع مسخره گیر دادم ولی نمیخواستم اینجوری شه همه حرمتا از بین با باباش درگیر شد منم آبروم رفت چون هر چی دلش خواست بهم گفت خیلی جلو خودمو گرفتم که حرفایی که میزنه رو به خودش نگم ... ولی الان دلم نمیخواد اصلا ببینمشون
خوب کردی حقش بود کوتاه نیا
این خیلی سخته
جلو خونوادش اینکار ها رو کردی؟!
خب توام حرفتو ميزدي ك رو دلت نمونه
باباش طرف تو رو گرفت؟
دمش گرم
بزار چند روز بگذره آروم بشی اول با شوهرت غیر مستقیم لز در آشتی در بیا بعدم حلش کن
تقصیر خودت بوده دیگه
پاشو برو بشور نزار بمونه
الان شوهرت کجاست
خانوادش نبايد ميومدن بالا
چون با گفته خودت شوهرتم دست بزن نداره كه فك كنن تو خطري
كودكا تو بچگي اسباب بازي پرت ميكنن سمت هم
شما ماشالا بزرگي زشته اين رفتار
کاش زردچوبه را نمیداختی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
39 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
