اره مادرش و خواهراش ریختن خونمون سر هیجی دعوا راه انداختن یه دعواااای ناجور
رفتم قهر چون شوهرم حمایتشون کرد رفتم ک جدا شدم تا دادگاه هم رفتیم
از طرفی دار و ندارش زد ب اسم ننه اش تو اون تایم ک مثلا مهریه منو نده
ننه اش هم وقتی سند ب نامش خورد گفت حالا برو زنت بیار هر چی زدی ب اسمم هم دیگه بر نمیگردونم حق دخترامه نمیدم ب تو و زنت از خونه خودشم بیرونش کرد چون شوهرم کفت دعوای ما تقصیر شما بود
تاوان اه من واسه شوهرم از دست دادن ثروتش بود
هیچ مهر و عشقی بینمون نمونده از زندگی سیر شدم همش میگم ای کاش خدا زمانو برمیکردوند عقب هیچ وقت زنش نمیشدم