منم ی بار رفتم قهر ولی ب مان و بابام نگفتم
عصر ساعت اومد خونه میخواست ناهار بخوره گفت توام بخور گفتم سیرم 5 عصر هستا وااای دیوونه شد
منم ساکت بعد رفت بیرون
منم وسایلم جمع کردم رفتم شب ک اومده بود خونه دیده بود لامپا خاموشه زنگم زد جواب ندادم تا چند روز حتی خونه بابامم زنگ میزد الکی گوشی اشغال میکردم ک مامانم نفهمه
دیگه اومد آشتی بعد چند روز