سلام دوستان یه چیز عجیب و ترسناک یادم افتاد از دختر عمه ی مامانم یادمه بچه که بودیم همیشه خونه ی عمه ی مامانم بودیم گاهی بزرگا حرف میزدن منم که حوصله ی بازی با بچه ها و نداشتم حدودا 10 سالم بود یواشکی گوش میدادم ببینم راجب چی حرف میزنن ولی شوهر عمه ی مامانم سابقه ی زندان داشت عمه ی مامانم زن دومش بود بخاطر مرگ پسرش شوهر عمه ی مامانم مثل قبل نبود اصلا با بقیه ی بچه هاش خوش رفتاری نمیکرد همه ی اینا و خودش داشت تعریف میکرد میگفت تصمیم گرفتم دیگه دعوا نکنم و چاقو کشی نکنم بخاطر مرگ پسرش تا اینکه یه 10 سال بعد با عمه ی مامانم آشنا میشن و ازدواج میکنن مرده میگه سال بعد که دخترم بدنیا اومد حس عجیبی داشتم بیشتر از بقیه ی بچه هام انگار دوسش داشتم یجوری برام بود انگار بعد از مدتها دیدمشه اخلاقای که دخترم (مثلا حالا میگیم سارا) داشت کپی پسر مرحومم بود از اخلاق رفتار طرز صحبت کردن قیافه تا اینکه من بعد چندسال یادم اومد دخترشون الان 19 سالشه خیلی خوشگل و مهربونه مهاجرت کرده آلمان ولی چیزی که ماجرا عجیب میکنه اینه که چطوری یه نفر میتونه کپی فرد مرده ای باشه که هیچوقت ندیدتش ممکنه تناسخ باشه؟