راستش اولین قراری هم که بیرون رفتیم ایشون من رو نبردن کافی شاپ و رستوران و این حرفا که…
رفتیم تو یه روستایی که طبیعت خوبی داشت (ایشون خیلی چارچوب هارو حفظ میکنن)
بعد گفتن شما داخل ماشین بشین و موزیک گوش کن هر وقت گفتم بیا پایین
منم موندم ،مثلا توقع داشتم منو ببره یه مکان عمومی و عادی مثل بقیه که میرن بیرون
پایین که شدم دیدم یه میز که خودشون درست کردن روشم رومیزی انداختن که مادرشون گلدوزی کرده
با دو تا صندلی با چایی و نبات …گرچه من اولین بازم بود و استرس داشتم و شاید خوب لذت نبردم
اما خب این کارش برام جالب بود