سلام بچه ها من خیلی داغونم چهارساله میدونم که شوهرم یه زن دیگه داره.و روزی نیس که گریه نکنم.خودش میدونی که میدونم و گفتم دارم عذاب میکشم ولی براش مهم نیس.البته ما یه سری سوتفاهمات با هم داریم که همونا براش بهونه شده.دوتا بچه هم دارم هنوز کوچیکه و نمیتونم ازشون دل بکنم حیف میشن بچه هام به خاطر اونا واستادم و آبروی خودمو و خانوادم. از خدا خاستم که صبرمو زیاد کنه.خدا خودش از غم دلم خبر داره. با خودم میگم چی میشه بزار داشته باشه به درک ولی باز داغون میشم.روحیم اصن خوب نیس.در ضمن شوهرم تمام امکانات زندگی رو فراهم کرده و چیزی کم و کسر ندارم ولی محبت بینمون کم شده اون میگه تو مقصری..چیکار کنم.واینکه میدونم اون زن رو ول نمیکنه.شما بودین چه میکردین
شوهرم را جذب خودم میکردم از هیچ کاری فرو گذار نبودم این یک مسابقه است بین تو و اون زن ضیغه ای سعی کن ...
اسی جون ایشون درست میگن
حالا که کار به اینجا کشیده شده، تو برنده شو
لطفاً زیر 22 سال در تاپیکهای من شرکت نکنند، با تشکر. چون تجربه هاشون کاملا متفاوته. وقتی به این فکر میکنم که یه عده از آدما وااااقعا فاقد درک و فهم و شعور هستند، خیییلی از این دنیا میترسم. آقایون، درخواست دوستی ندیدکاربر جدید نیستم دوستای گلم
شوهرم را جذب خودم میکردم از هیچ کاری فرو گذار نبودم این یک مسابقه است بین تو و اون زن ضیغه ای سعی کن ...
وا یعنی چی یارو عیاشه جذب چیش کنه مسابقه ی چی فکرکنم ازدواج نکردی هنوز ذات کثیف مردارو نمیشناسی
هیوووو: میدانم که میبینی میشنوی ؛تااین لحظه که تورا در درونم یافتم چیزی غیر ازمحبت و پناه و محافظت ندیدم ؛مرابارنج هایم تنها نگذار که من محتاجترینم به بودنت به حضورت به اراده ات و به خواسته ات؛من نمیتوانم تصمیم درست بگیرم و شجاعت و جسارت ندارم بین ماندن و رفتن گیر افتاده ام کمکم کن تا ازاین چرخه خارج شوم؛برکت باشد؛دوستت دارم مراببخش سپاسگزارم
خواهر عزیزم خدا ب دلت ارامش و صبربده خیلی سخته من مامانم داره جلو چشمام داغون میشه میدونم چی میکشی ولی بابام هرزه و کثیفه مامانم میگه من دوتاداماددارم زشته بااینکه هم شغل داره هم درامد ولی داغونه اینقدر منم غصه و ناراحتم همش دعامیکنم خدا هوس و شهوت و همه چیو ازبابام بگیره اصلا پدرخوبی هم نبوده و نیست
دقیقا اینجوری باشه یه عمر باید مسابقه بده با همه زنای دنیا
بخدا مردی که هرزه باشه میره حالا بخواد کوکب خانم ۱۰۰ ساله باشه یا زیبا ترین زن جهان به همه طمع میکنه
هیوووو: میدانم که میبینی میشنوی ؛تااین لحظه که تورا در درونم یافتم چیزی غیر ازمحبت و پناه و محافظت ندیدم ؛مرابارنج هایم تنها نگذار که من محتاجترینم به بودنت به حضورت به اراده ات و به خواسته ات؛من نمیتوانم تصمیم درست بگیرم و شجاعت و جسارت ندارم بین ماندن و رفتن گیر افتاده ام کمکم کن تا ازاین چرخه خارج شوم؛برکت باشد؛دوستت دارم مراببخش سپاسگزارم
شوهرم یه همکلاسی داشت، متاهل هم بود دختره... ولی یه کثافت واقعی... با همه پسرا لاس میزد... شوهرم با من دعوا میکرد که نه این هیچ منطوری نداره، تو حساسی... بعدم جداشد از شوهرش. شوهرشم مظلوم، حواسشم بود جلو شولرش از این گوها نمیخورد...
به نظرم انقدر خرج بذار پشت دستش که نتونه اون زنه رو ساپورت مالی کنه معمولا زنایی که صیغه میشن فقط واسه تیغ زدن طرفه مقابله اون زنه ام کم کم گورشو کم میکنه میره