امشب برای اولین بار با شوهرم با صدای بلند حرف زدیم .نوبت دکتر گرفتم برای لکه بینی و ناباروری .دکترای مختلف رفتم یه خصلت بد دارم یکسال پیش یه دکتر مداوا نمیشم وقتی میبینم تاثیری نداره فورا عوضش میکنم
امشب شوهرم گفت واستا پیش دکتر قبلی برو تا میاد بدنت به داروهای این دکتر عادت کنه تو میری یه دکتر دیگه و داروی جدید معلومه بدنت تنظیمش بهم میخوره
منم گریه کردم گفتم سنم داره میره بالا اگه نتونم باردار شم همین خواهرت برات زن میگیره .گفتم خواهرم حرفی زده مامانم چیزی گفته گوشی رو برداشت بهشون زنگ بزنه
گفتم نه به جون خودت کسی هیچز نگفته خوب معلومه وقتی نتونم بچه دار شم واست زن میگیرن
گفت یک بار دیگه این حرف و بزنی به خدا میبرمت خونه مامانت تا بگی کی این حرفا رو بهت زده
دعا کنید رحمم مشکلی نداشته باشه و بچه دار شم دلم برای شوهرم میسوزه بچه تو خیابون میبینه براشون خوراکی میخره انقد بچه دوست داره
خدا کنه بتونم مامان بشم