سلام
من دوتا پسر دارم
ولی خیلی دلم دختر میخواد
پسرام بزرگه امسال میره مدرسه
دومی هم ۴سالشه
از اونجایی ک سنم داره میره بالا
نمیدونم ب فکر سومی باشم یا نه
فروش ادویه خالص و خشکبار تازه و محصولات ارایشی بهداشتی گیاهی در کانال ایتا @advie_rangarang
نمیدونم اما بیایید برای هم دعا کنیم ایام قشنگی پیش رو داریم دعا کنیم هممون ب خواسته های دلمون برسیم از همتون ممنونم امروز خیلی دلم گرفته بود مرسی ک اومدید و حرفام رو شنیدید کمی خالی شدم بوس برای همتون
فروش ادویه خالص و خشکبار تازه و محصولات ارایشی بهداشتی گیاهی در کانال ایتا @advie_rangarang
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
نسیم جان برات ارزوی بهترینها رو با خانواده عزیزت دارم ، هر چی خیر باشه همون رو از خدا برات اروز می کنم ، بوس
زندگی مثل یک کلاف کامواست،
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،
گره می خورد،
می پیچد به هم ،
گره گره می شود،
بعد باید صبوری کنی،
گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود،
کورتر می شود،
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
یک گره ی ظریف کوچک زد،
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،
محو کرد،
یک جوری که معلوم نشود،
یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله،
باید یک جایی تمامش کرد،
سر و تهش را برید،
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است
ارا جان سخت نیست ، فقط و فقط باید با فرزندت مثل یه دوست برخورد کنی ، یه دوست صمیمی و دوست داشتنی ، به وقتش جدی باشی و به وقتش هم یه دوست شوخ و با مزه و صد البته با مرام ، رازدارش باشی و هیچ وقت گله اشو به بیرون از خونه نبری و باهاش یه رفیق بی کلک باشی ، متاسفانه ما از والدینمون یاد گرفتیم که فقط با بچه هامون جدی برخورد کنیم چون مادر هستیم ، پر از توقع مادرانه ، اخه به چه دلیل ؟؟؟ ما این بچه ها رو به میل خود به دنیا اوردیم و نباید اگر براشون مادر خوبی هستیم توقعاتمون ازشون زیاد باشه ، ما وظیفه انجام دادیم و این بچه ها هیچ منتی سر ما نخواهند داشت ، پس اگر توقعاتمون رو کم کنیم که مثلا صداشون رفت بالا فوری نگیم من مادرتم داد نزن ، به جای اون بگیم عزیزم سکوت می کنیم تا اروم بشی مثل یه انسان با تمدن واقعی خیلی راه رو برای ایجاد عاطفه و محبت عمیق باز می کنیم
زندگی مثل یک کلاف کامواست،
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،
گره می خورد،
می پیچد به هم ،
گره گره می شود،
بعد باید صبوری کنی،
گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود،
کورتر می شود،
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
یک گره ی ظریف کوچک زد،
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،
محو کرد،
یک جوری که معلوم نشود،
یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله،
باید یک جایی تمامش کرد،
سر و تهش را برید،
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است
می دونی اگر خدا می خواست منت خالق بودنش رو روی سر بنده هاش بزاره و گناهانشون رو نبخشه چه اتفاقی برای خلقش می افتاد ، پس یاد بگیرم مادری باشیم که منتی سر اولادمون نداشته باشیم و باهاشون رفیق باشیم بی توقع ، با خنده هاشون شاد باشیم و با گریه هاشون ناراحت ، همین روند اخلاقی و رفتاری موجب محبت و عاطفه عمیق بین فرزند و والدین میشه عزیزم
زندگی مثل یک کلاف کامواست،
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،
گره می خورد،
می پیچد به هم ،
گره گره می شود،
بعد باید صبوری کنی،
گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود،
کورتر می شود،
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
یک گره ی ظریف کوچک زد،
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،
محو کرد،
یک جوری که معلوم نشود،
یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله،
باید یک جایی تمامش کرد،
سر و تهش را برید،
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است
س اگر توقعاتمون رو کم کنیم که مثلا صداشون رفت بالا فوری نگیم من مادرتم داد نزن ، به جای اون بگیم عزیزم سکوت می کنیم تا اروم بشی مثل یه انسان با تمدن واقعی خیلی راه رو برای ایجاد عاطفه و محبت عمیق باز می کنیم ممنون عزیزم.بعضی هاش یادم رفته بود
ای قوم به حج رفته کجائید کجائید....معشوق همینجاست بیائید بیائید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار ...در بادیه سرگشته شما در چه هوائید
من سه تا دوست دارم اگه کمک داشتم الان سومی رو حامله میشدم حیف که خودم و خودم حتی شوهرم اونقدر درگیر کارای بیرونه که وقتی نداره با ما بگذرونه دو تا دختر کوچیک دارم واگه میخواستم بیارم باید تا سال دیگه دنیا میاوردمش برا شوهرم فرقی نداره که اونم دختر باشه ولی من یدونه بسر دلم میخواست که بعدها مثلا هوای خواهراشو داشته باشه یا کارای مردونه رو انجام بده کاش کمک داشتم
زندگی مثل یک کلاف کامواست،
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،
گره می خورد،
می پیچد به هم ،
گره گره می شود،
بعد باید صبوری کنی،
گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود،
کورتر می شود،
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
یک گره ی ظریف کوچک زد،
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،
محو کرد،
یک جوری که معلوم نشود،
یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله،
باید یک جایی تمامش کرد،
سر و تهش را برید،
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است