وقتی سیزده سالم بود اوضاع مالی بسیار ضعیفی داشتیم.اتفاقا همونموقعه ی خواستگار خیلی خوب با وضع مالی خیلی عالی اومده بود که همههههه از همه طرف فشار میاوردن که باید بگی آره!از این بهتر کی میخاد بیاد تورو بگیره؟ببین بابات پول نداره ی لباس برات بخره اما اگه بری ب این سرتا پاتو طلا میگیره...من فقد سیزده سالم بود...کلاس هشتم بودم و هنوز کتابام جلوی دستم بود میخاستن منو بزور بدن ب پسری که دوازده سال از من بزرگتر بود کل عشق و حالشم کرده بود.حتی یادمه بزور مارو فرستادن که باهم حرف بزنیم بروز تر حلقه کردن ت دستم شیرینمونم خوردن🥲😂اماا خب با همون عقل نصفه نیمه ام پامو کردم ت ی کفش که نمیخام و نمیخام.واقعیتش وقتی به پسره نگاه میکردم یکی توی گوشم زنگ میزد این بود اون زندگی که تو میخواستی؟این بود اون مردی که تو میخاستی؟؟
بنظرم جوابی که میخایی همینه
اون چیزی که توی گوش من زنگ خورد و نزاشت زندگیمو خراب کنن
چی از زندگیت میخای دختر خوب؟
من دقیقا از پونزده سالگیم رفتم سرکار و با حقوقای که بهت بگم میخندی کارگری مردم و میکردم
دستام ترک ترک شده بود
درحالی که وضع مالی پدرم خییلی خوب شده اما خب من دگ رو پای خودم وایستادم و خوب و بد داره میگزره
توام اگه خودت بخوای همچی عوض میشه
از طرف دختری که دقیقا همسن خودته مهرماهیم هست😁💋