ناهار پیش مادر شوهرم بودم
من یه برادر شوهر دارم که از همسرش به علت خیانت جدا شده و یک بچه داره
امروز بحث ازدواج مجدد ایشون بود
یهو مادرشوهرم برگشت گفت خالت خیلی دختر خوب و خانومی هست
منم گفتم لطف دارید خوبی از خودتونه
بعد گفت نظرت درمورد ازدواج خاله و برادرشوهرت چیه
من هنگ کردم
میگه باخالت حرف بزن ببین نظرش چیه؟
با هر منطقی حساب میکنم هر چقدر خالم دختر خوبی باشه لیاقتش مردی هست که اولینش باشه نه مردی که ازدواج مجددشه
حالا موندم به خالم بگم یا نگم؟
خالت چندسالشه
نگو چون قطعا قبول نمیکنه
ازدواج اول و دوم نداره اگه واقعا مرد خوبی هست چه اشکالی داره
نگو به نظرم
بگو من توی این چیزا دخالت نمیکنم، نمیخوام رابطه ام با خالم خراب بشه،
حالا که گفتن توام اطلاع بده که بعد ها حرفی درش نباشه ولی تعریف و تمجید و اصرار و اجبار نه فقط در حد یه پیام رسان باش
بگو ولی فک نکنم قبول کنه بعدا می‌شنوه میگه چرا نکفتی بهش بگو خاله مادرشوهر پرروم با چه رویی این حرفو زد فلان خلاصع بهش برسون
ماشالا اعتماد به سقف مادرشوهرت، کلا واسطه ی ازدواج فامیلی نشی بهتره دودش تو چشم خودت میره بعد البته نظره منه
حالا اگه ادم خوبیه و‌پولداره بهش بگو،شاید خالت نخواست
حتی اگه ذره ای حتی اپسیلون شک داری که ممکنه خالت قبول کنه بهش نگو ولی اگه میدونی جوابش رده بگو و با این لحن بکو که اینا پیش خودشون چی فکر کردن که چنین حرفی زدن واقعا که آدم باید حد خودشو بدونه
ب مادرت بگو یامادربزرگت ک بزرگ ترن اونا جواب بدن شمام برو ب مادرشوهرت بگو
بابا همونجور مرد خوب کمه زن خوبم کمه اونا نجابت خالتو دیدن ک پیشنهاد دادن
بگو خودتون بپرسید
خواهر من دختر اقواممون رو برای برادر شوهرش معرفی کرد.حالا هرچی میشه دعواش میاد سر خواهر من.از روزی که با هم جاری شدن ،خواهرم هرچند روز یه بار یه دعوایی میاد سرش.دیگه خوددانی
