بچه ها🙄...داشتم به زندگیه زنهای قدیمی فکر میکردم..اونایی که تو یه خونه با چندتازن شوهرشون زندگی میکردند😶.احساس میکنم هیجان زندگیشون خیلی بالا بود🙄..همش ماجرا و گیس و گیس کشی و...قهر و آشتی😕نهایتش آدم یه دلبری و ناز و عشوه ای میومد شوهره رو مال خودش میکرد که فقط مال خودش باشه دیگه 🙄😶گاهی تو خیالم فکر میکنم یه پیره زن پولداری چیزی پیدا کنم بدم به شوهرم😶به شرطی که مال منالش رو بده خودم..از تنهایی در بیام و مال و منالشم مال خودم شه😶کیا اینجا هوو دارن😂؟
ما یه همسایه داشتیم دوتا هوو تو یه خونه زندگی میکردن .زن اول مریض میشه میرن یه دختری از فامیلاشون که وضع خوبی نداشت و تو یه جای خیلی محروم زندگی میکرد میارن که کارای زن اول رو انجام بده چشمتون روز بد نبینه شوهر عاشقش میشه و میگیردش😔طفلک زن اولی همیشه شاکی بود سرآخرم تو جوونی سکته کرد و مرد