بچه ها من خیر سرم چهار هفته آخر بارداری م اومدم خونه پدرم
دقیقا از اون روز که من اومدم پدرم تو خونه جنگ و دعوا با مادرم با خواهرم با خودم
همش استرس و ناراحتی
یه چند باری از ناراحتی و استرس گریه و داد شدیدی کردم
بدجور عصبی شدم
خیلی پشیمونم اومدم خونه شون
پسرم هم با بچه خواهرم نمی سازه از اون ور هم جنگ و دعوای این دو تا
خیلی عذاب وجدان نسبت به بچه تو شکمم دارم کاش نمی موندم خونه شون
الان خیلی نگرانم وزن و شرایط جسمی بچه م هستم تو رو خدا دلداری م بدین