همه راهکار هارو دوستان دادن ولی کاش مادر شوهر منم اینجوری بود پوسیدم تو غربت خدا لعنتش کنه حسود خانومو
بچه ها من بچم کوچیکه میدونه که نمیذاره کار کنم تو خونه، بعد بگم میخوام تمیز کاری کنم!!!!!
بعدم بگم خودم حال ندارم میاد سریع بچه رو میبره ما خونمون ۵ دقیقه فاصلس
جواب نده بعد چند ساعت بگو خیلی کار داشتم الان گوشیو برداشتم مال من زنگ میزد خونه مادرم و شوهرم تا ببینه من کجام زنیکه
باید با همسرت صحبت کنی.....ایشون باید پشتیبانی کنه
کاملا درکت میکنم .....منم تا ۲ سالگی دختر بزرگم شهر ی بودم که خانواده خودم و خانواده همسرم بودند.....یعنی مکافات داشتمااااااااا......مکافات .....اگه یه ساعت بچه رو میذاستم خونه بابام ......مادرشوهرم دعوا راه می انداخت که بچه رو اینجا نیوردی که به ما وابسته نشه......هر روز جنگ اعصاب داشتم الهی شکر دخترم که ۲ ساله شد از اون شهر رفتیم.....الانم برای مسافرت میریم از دستش در امان نیستم .....ولی دیگه بچه هام بزرگ و عاقل شدند
ببین تو نرو اونم ی مدت بیاد خسته میشه بعد اونم خواست بیاد بگو نیستم کار دارم کم کم کمش کن
شوهرت فامیل دیگه ای نداره؟ منم از خانوادم دورم در طول هفته نمیتونم برم ولی با یکی از فامیلای شوهرم رفت و آمد میکنم خیلی دوسشون دارم اونا هم همینطور چیزی درست کنه که من دوست دارم زنگ میزنه برم یا گاهی من میگم روزا اون بیاد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
28 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
30 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
