تو رو خدا بدون تعصب شما قضاوت کنید بگین حق باکیه
دیشب رفتیم خونه مادر شوهرم جاریم هم بود شوهرم رفت برا بچه داداشش خوراکی خرید و اومد بعد مثل اینکه تو راه که میرفتن بچه داداشش دوتا تیکه کارتن کوچیک به شوهرم داده که اینا پول مال تو باشه وقتی اومدن شوهرم گفت این دوتا تیکه کارتن پول دیگه من نفهمیدم ماجرا وی بود
خلاصه یه ساعت بعد شام من حواسم نبود کارتن ها رو برداشتم ریز ریز کردم حالا میبینم شوهرم طرف من چپ چپ نگاه میکنه میگه چیکار به اونا داری بچه اونا رو داده به من
دل بچه رو شکستی طرف من چپ چپ نگاه کرده و بعدش هم باد کرده
حالا بچه داداشش هم سرگرم خوراکی ها بوده
بعد از اون منم ناراحت شدم تا امروز صبح باهم حرفی نزدیم امروز هم بکن میگه کلید هارو پیدا کن بعدش دعوا راه انداخته که تو با یه بچه لجبازی میکنی یا حسادت میکنی
سر من داد کشیده بخاطر بچه داداشش فکر نمیکنه بچه خودش اگه سقط بشه چی منم ازش بدم آمده واقعا دوست دارم هنوز که ماه اول یه چیزی بخورم سقط بشه برم خونه بابام اونم بره کاسه لیسی بچه داداش و زن داداشش و بکنه بی لیاقت