بااینکه ۴ساله ازدواج کردم ولی زندگیم خیلی بالا پایین داشت بخدا اندازه ی ۱۰سال گذشت برام ،خیلی سختیا کشیدم نمیگم روزایه خوبم کم نداشتم شوهرم رفیق باز ومشروب خور بود بعداردواج فهمیدم بکوب باهم دعوا داشتیم سراین موضوع آخراقمارهم میکرد دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم ..بعدش با کلی قسم وقرآن اومد ک دیگه نمیکنم و واقعا هم دیگه نکرد خداروشکر ن مشروب ن قمار دور رفیقاشم خط کشید ،رفت پیک موتوری اونجا کارمیکرد نزدیک ۶ماه بود بعد یه ۱۰ ۱۵روز پیش تصادف کرد دستش شکست الان بازم خونس بااین اوضاع اقتصادی اصلا هم ب فکر چیزی نیست خسته شدم همه ی کارا رودوش منه دائم باخودم حرف میزنم فقط ب یه جاخیره میشم حوصله ی هیچ کسو ندارم خستم خیییلی خسته