از خانواده شوهرم ناراحتم ...

خانواده شوهر منم همینطورن اینقد محبت کردم یه بار بهم زنگ نزدن شوهرم باهاشون قهر کرد شوهرم بلاکشون کرد یه روز مادرشوهرم چندبار بهم زنگ زد منم جواب ندادم چون شوهرم نزاشت .گفتم اینا ک سال به سال به من زنگ نمیزنن انگار اصلا وجود ندارم حالا دستشون زیر سنگه زنگ میزنن.

عزیزم فقط بیتفاوت باش بخدا بیتفاوتی بهترین راهه

دقیقا ، البته خواهرشوهر بزرگه من خوبه اما کوچیکه با حرفاش خیلی اذیتم کرده و البته مادرشوهرم ! من که اهمیت نمیدم الان دیگه قبلا خیلی حرص میخوردم الان ماهی یبار به زور میرم انقد خودمو با کارو درس سرگرم کردم که فرصتشو نداشته باشم 

منم همینطور بودم ولی عادی میشه.بچسب به شوهرو زندگیت بگه بقیه میخان برات چیکار کنن

اره خواهرم همین مشکلو داره ولی شوهرش اصلا طرفش نیست خواهرمن مجبور شده فقط دوور شده 

بزار اصل قضیه رو بگم بعد قضاوت کن 

عروس ما دختر دایی منه و دایی ام پسر عموی همسرم 

پدرشوهر من فوت کرد مرد متمولی بود و ارثی بهمون رسید وضع ما متوسط بود ارث پدرشوهرم ملک هست پول نقد نداشت خیلی یعنی من هر چی دارم دسترنج خودم و همسرمه ربطی به ارث و پدرشوهرم نداره چون خدا بیامرز خسیس بود خودش هم نمی خورد 

همسرم با دایی ام میرفت ورزش یه بار به همسرم گفته بود که یه نفر از اقوام پولدارشده خودش رو میگیره من و همسر برادرم خیلی خوب بودیم خیلی هواش رو داشتم ولی اون موقع بی هیچ دلیلی سنگین شده بود 

سر موضوعی با خواهرم حرفم شد همون حرفای دایی ام رو به من گفت فهمیدم که اونا گفتن و چند جای دیگه هم شنیدم همون حرفا رو که فلانی گفته 

حالا شما بگو به فرض که من پولدارشدم چه عیبی داره قسم خوردن نداره ولی به خدا هر چی از زمین میرسید سه قسمت میکردم دو تا به خواهرم و برادرم یکی خودم 

حالا بگو حق دارم ناراحت بشم یا نه باز به رسم دایم نی نی سایت خواهر شوهر مقصره ؟

ولی وجدانی بگو

دقیقا

عزیزم ببین هیچ وقت کسیو باخودت دشمن نکن میری خونشون هفته ای یه بار برو کمک کن ولی ن اینکه صدتو بزاری شوهرتو خیلی احترام کن.همه چیزتونو بهشون نگو ولی درعوض به خودت برس باشوهرت بیشتر وقت بگذرون کتاب بخون 

نه بابا اصلا نسوزه این شخصیت توعه ک ایجاب میکنه خوب باشی از ادمای این شکلی انتظار خوب شدن نداشته باش ببین وقتی توهم مثل خودشون رفتار کنی یکی مثل اونا میشی پس بی تفاوت باش و کم اهمیت جلوه بده ک کمتر خودت اذیت بشی و از این ببعدم اصلا خوبی در حقشون نکن.حتی بدی هم نکن

چاره ای نیست پدر منم سرد و اذیت شوهرم میکنه بیشتر خودم میرم گاهی با شوهرم به شوهرمم گفتم دور از جونش پدرم فوتم کرد نمیخوام حتی زیر جنازشو بگیری چون خیلی اذیتش کردن شوهرمم با محبت بود براش ولی اون فقط اذیت کرد

چون بجای اینکه برن دکتر خودشون رو درمان کنند، دختر مردم که ازهمه جا بیخبره، رو آزار میدن ، مادر پدزشونم پشت تمام آزارهاشونه، چون امثال ما باید خودمونو عوض کنیم، وقتی مظلوم باشی آدمای مریض میگن چه خوب ،اما اگر یاد بگیریم که نه ناراحت بشیم نه بزاریم که آزار بدن با خرف، تیکع، نیش وکنایه، اونا هم دیگه مریضیشون رو میبرن جای دیگه، مظلوم بودن اصلا خوب نیست من خیلی سعی دارم میکنم یادبگیرم، چطور برخورد کنم نه اجازه بدم اذیتم کنند ، هم رفت و آمدی که بالاخره بخاطر شوهر باید باشه رو برم بیام