من کرونا گرفته بودم ... هیچکس بالا سرم نبود ... همه مریض شده بودن و کل خانواده افتاده بودن ... من از داخل بدنم عفونت کرده بود ... تب و لرز شدیدی کردم جوری که از داغی زیاد تو خواب ناله میکردم ... گفتم حضرت فاطمه یا رقیه شما به دادم برسید ... از طرفی قبل از خواب گفتم خدا خودت خوبم که نمیکنی راحتم کن... خلاصه داشتم از تب میسوختم و ناله میکردم ... ثانیه به ثانیه صدای قلبمو میشنیدم که کند میشد کم کم بیهوش شدم ... تشهد خوندم که حضرت رقیه بالا سرم اومد با دو تا آقا یکی قد بلند که صورتش دیده نمیشد لباس سیاه داشت یکی دیگه قد کوتاه بودم ... حضرت بالا سرم هر پنج دقیقه بهم قرص میدادن یعنی قشنگ گذر زمان و متوجه میشدم ... دو ساعت بالا سرم بود . وقت حالم بهتر شد دیدم از اتاق خارج شد یک خانوم چادری ... پارسال این اتفاق افتاد