در هفته چندبار میرید خونه مادر شوهر

دوبار

قبلا هرروز 

الان هروقت دعوت کنه .۲هفته.۳هفته.یک ماه 

شایدم بیشتر

من رابطم خوبه لذتم‌ میبرم از معاشرت ولی واقعا وقت نمیکنم.فکر کنم ۳ماهی بود نرفته بودم.البته دیده بودمشون اینور اونور ولی خونشون نرفته بودم دیشب دعوت کردن رفتم

اونا هم خوششون نمیاد شما هرهفته بری.

ولی چاره ای ندارن وبه روت نمیارن

نری خوب البته من مجبورم شوهرم اینجا نیس هفته ای ۴ روز میرم یه هفته نمیرم البته تصمیم گرفتم خونه خودم باشم به دوتاشونم هفته ای یه بار برم بمونم

هفته ای یک بار 

قبلا بیشتر میرفتم 

حوصله م کم شده بخاطر این نمیرم

کارم نمیکنم یعنی اونا نمیزارن والا

از دوتا شهر متفاوتیم وتوعقد 

الان نزدیک بیست روزه نرفتم خونشون 

بعضی وقتا شوهرم تنها می‌ره سر میزنه بهشون  برای وعده دو هفته یکبار یا ماهی یکبار میریم هر هفته یه زنگ کوتاه میزنم 

من اصلا مشکلی با کار کردن ندارم اونم پیر شده بنده خدا ولی خوب در کل رعایت فاصله احترام میاره . 

بزرگترین دلخوشی پسرم اینه امتحان ترم تموم بشه یه هفته بره خونشون بمونه  خدا این دلخوشی ها رو ازمون نگیره  حالا چهار تا بدخلقی هم کنن طبیعیه سنی ازشون گذشته

من با مادرشوهرم توی ی ساختمونیم،هفته ای ی بار میرم

البته اینکه باردار هستم و نمیتونم برم هم بی تاثیر نیس،ما طبقه هم کفیم اونا طبقه چهارم

متاسفانه از بعد از عقد قانون اینه هفته ی یبار میریم قبلا همسرم زور میکرد اون روز رو از صب برم می‌گفت باید بری بچمپن رو ببینن نه لذت می‌بردم نه آرامش داشتم فقط ظرف میشستم خیلی حرص درار بود الان از تابستون یه دعوای اساسی کردم مدل اغیر کردم ساعت هشت میریم یازده میایم هفته ی یبار بقیه کمک کنند کمک میکنم نکنن عین سنگ میشینم 

خوب کردی ولش کن ما سه تاجازی هستیم خواهر شوهر نداریم عوضش مادرش جون هست و پر انرژی من دیشب کمک کردم ظرفارو جمع کنن چون هفته قبلش من شسته بودم اون دو تا شستن منم آشپزخونه رو جمع کردم آخر شب هم بشقابی میوه خوری رو من شستم اونا جمع کردن تعادل 

حالا از وقتی میریم میشینیم به قول خواهرشوهرات مادرشوهرم هی میگی وای طرفا زیاد بود شستم وای از صب ظرف میشورم جاری بزرگمم کلا تو جواب میگه یه ظرفشویی بخر توروخدا مارو وب کن