هرشب یلدا یه چشمم اشکه یه چشمم خون
یه بچه که بدنیا میاد اگه خوشبخت باشه تا ابد خوشبخته اگه بدبخت باشه تا ابد بدبخته
امشب اول رفتم خونه بابام همه داغون افسرده پدرمادرم داغون افسردگی حاد بابام قلبش درد میکرد مادرم بدتر برادرام ناراحتی اعصاب دارن دادو بیداد میکنن خواهرام شوهراشون داغون زندگی من بدتر
هر کس یه گوشه کز کرده بود به ناراحتی خودش میسوخت
بعدش رفتم خونه مادرشوهرم خواهرشوهرام بزن و بکووب رقص و شادی قیااامت
بعدم میخوندن ما خوشیم شادیم هر کی نمیتونه مارو ببینه کور بشه کور بشه چشم حسودامون کور بشن هر کی ما رو نمیتونه ببینه
دختر خواهرشوهرمو دیدم پارسال ازدواج کرده بود الان ۶ ماه حامله اس
یه لبش خنده بود هی هم میگفت چشگ نخورم
همش خانواده خودمو با اینا مقیایسه میکنم بارداری خودم رو با اینا مقایسه میکنم دلم کباب میشه برای خودم برای این بی کسی و بدبختیم
بعدم حرف یکی از آشناهای فامیلاشونو میزدن دختره خانواده داغونی داشت مثل من
باباش مریض بد حال بود همش بستری بود اینا پول نداشتن بدبختی کشیدن
دختره ۱۳ سالگی شوهر کرد شوهرش خیلی آشغال بود خیلی اینو اذیت میکرد هی میگفت به این من تو رو نمیخوام الان ۲۵ سالشه
رفته با یه مرد دیگه دوست شده میخواد طلاق بگیره
من نمیگم کارش بد نیست ولی هیچ کس نمیگه این دختر از ۱۳ سالگی تا ۲۵ سالگی کمبود توجه واشت قبلشم که بدبختی کشیده بود
همش اون دختر رو با دختر حامله خودش مقایسه میکرد همش پز دخترشو میده دختر من ال بل خیلی خوشبخته
شوهزش خیلی خوبه!
واقعا یعنی خدا از رگ گردن به آدم نزدیک تره؟!!! کو پس کوو