دکتر بهم استراحت مطلق داد تازه میخاستم همون شب ب شوهرم بگم داره بابا میشه از طرف یکی تهدید میشه اومد خونه من پیام های تهدید رو دیدم و بهش گفتم بیخیال ولش کن گفت باشه رفت نونوایی منم رفتم کلی کیک و تزیین و بادکنک بگیرم همه جیز آماده بود اما وقتی برگشت تمام تن و بدنش خون و لباس هاش پاره و جیغی ک زدم و بی هوش از دکتر شنید ک خانومت بچه اش سقط شده
چون اونایی ک تهدید کردم آدرس خونم نداشتم حمله کردن سمت برادرشوهرم شوهر منم برای دفاع از برادرش رفت اما خون دماغ پسره ریخته رو لبای شوهر من من فکر کردم اینو با چاقو زدن